مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1079
نمايش فراداده
 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

منازعت اميران عرب با مصطفى عليه السلام كى ملك را مقاسمت كن با ما تا نزاعى نباشد و جواب فرمودن مصطفى عليه السلام كى من مامورم درين امارت و بحث ايشان از طرفين

  • نيزه ها را گر نديدى با قضيب نامشان را سيل تيز مرگ برد پنج نوبت مي زنندش بر دوام گر ترا عقلست كردم لطفها آنچنان زين آخرت بيرون كنم اندرين آخر خران و مردمان نك عصا آورده ام بهر ادب اژدهايى مي شود در قهر تو اژدهاى كوهيى تو بي امان اين عصا از دوزخ آمد چاشنى ورنه در مانى تو در دندان من اين عصايى بود اين دم اژدهاست اين عصايى بود اين دم اژدهاست
  • نامشان بين نام او بين اين نجيب نام او و دولت تيزش نمرد هم چنين هر روز تا روز قيام ور خرى آورده ام خر را عصا كز عصا گوش و سرت پر خون كنم مي نيابند از جفاى تو امان هر خرى را كو نباشد مستحب كه اژدهايى گشته اى در فعل و خو ليك بنگر اژدهاى آسمان كه هلا بگريز اندر روشنى مخلصت نبود ز در بندان من تا نگويى دوزخ يزدان كجاست تا نگويى دوزخ يزدان كجاست