مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1316
نمايش فراداده
 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

حكايت ديدن خر هيزم فروش با نوايى اسپان تازى را بر آخر خاص و تمنا بردن آن دولت را در موعظه ى آنك تمنا نبايد بردن الا مغفرت و عنايت و هدايت كى اگر در صد لون رنجى چون لذت مغفرت بود همه شيرين شود باقى هر دولتى كى آن را ناآزموده تمنى مي برى با آن رنجى قرينست كى آن را نمي بينى چنانك از هر دامى دانه پيدا بود و فخ پنهان تو درين يك دام مانده اى تمنى مي برى كى كاشكى با آن دانه ها رفتمى پندارى كى آن دانه ها بي دامست

  • زان نوا بيزارم و زان زخم زشت زان نوا بيزارم و زان زخم زشت
  • هركه خواهد عافيت دنيا بهشت هركه خواهد عافيت دنيا بهشت