مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1332
نمايش فراداده
دفتر پنجم از كتاب مثنوىحكايت آن شخص كى از ترس خويشتن را در خانه اى انداخت رخها زرد چون زعفران لبها كبود چون نيل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسيد كى خيرست چه واقعه است گفت بيرون خر مي گيرند به سخره گفت مبارك خر مي گيرند تو خر نيستى چه مي ترسى گفت خر به جد مي گيرند تمييز برخاسته است امروز ترسم كى مرا خر گيرند
-
هر يكى از حال ديگر بي خبر
اين در آن حيران كه او از چيست خوش
صحن ارض الله واسع آمده
بر درختان شكر گويان برگ و شاخ
بلبلان گرد شكوفه ى پر گره
اين سخن پايان ندارد كن رجوع
اين سخن پايان ندارد كن رجوع
-
ملك با پهنا و بي پايان و سر
وآن درين خيره كه حيرت چيستش
هر درختى از زمينى سر زده
كه زهى ملك و زهى عرصه ى فراخ
كه از آنچ مي خورى ما را بده
سوى آن روباه و شير و سقم و جوع
سوى آن روباه و شير و سقم و جوع