مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1373
نمايش فراداده
دفتر پنجم از كتاب مثنوىو هم چنين قد جف القلم يعنى جف القلم و كتب لا يستوى الطاعة والمعصية لا يستوى الامانة و السرقة جف القلم ان لا يستوى الشكر و الكفران جف القلم ان الله لا يضيع اجر المحسنين
-
معنى جف القلم كى آن بود
بل جفا را هم جفا جف القلم
عفو باشد ليك كو فر اميد
دزد را گر عفو باشد جان برد
اى امين الدين ربانى بيا
پور سلطان گر برو خاين شود
وز غلامى هندوى آرد وفا
چه غلام ار بر درى سگ باوفاست
زين چو سگ را بوسه بر پوزش دهد
جز مگر دزدى كه خدمتها كند
چون فضيل ره زنى كو راست باخت
وآنچنان كه ساحران فرعون را
دست و پا دادند در جرم قود
تو كه پنجه سال خدمت كرده اى
تو كه پنجه سال خدمت كرده اى
-
كه جفاها با وفا يكسان بود
وآن وفا را هم وفا جف القلم
كه بود بنده ز تقوى روسپيد
كى وزير و خازن مخزن شود
كز امانت رست هر تاج و لوا
آن سرش از تن بدان باين شود
دولت او را مي زند طال بقا
در دل سالار او را صد رضاست
گر بود شيرى چه پيروزش كند
صدق او بيخ جفا را بر كند
زانك ده مرده به سوى توبه تاخت
رو سيه كردند از صبر و وفا
آن به صد ساله عبادت كى شود
كى چنين صدقى به دست آورده اى
كى چنين صدقى به دست آورده اى