مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1396
نمايش فراداده
دفتر پنجم از كتاب مثنوىحكايت ضياء دلق كى سخت دراز بود و برادرش شيخ اسلام تاج بلخ به غايت كوتاه بالا بود و اين شيخ اسلام از برادرش ضيا ننگ داشتى ضيا در آمد به درس او و همه صدور بلخ حاضر به درس او ضيا خدمتى كرد و بگذشت شيخ اسلام او را نيم قيامى كرد سرسرى گفت آرى سخت درازى پاره اى در دزد
-
تو عدو را مى دهى و ني شكر
زد ز غيرت بر سبو سنگ و شكست
رفت پيش مير و گفتش باده كو
رفت پيش مير و گفتش باده كو
-
بهر چه گو زهر خند و خاك خور
او سبو انداخت و از زاهد بجست
ماجرا را گفت يك يك پيش او
ماجرا را گفت يك يك پيش او