مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1564
نمايش فراداده
دفتر ششم از كتاب مثنوىجواب دادن قاضى صوفى را
-
گفت قاضى گر نبودى امر مر
ور نبودى نفس و شيطان و هوا
پس به چه نام و لقب خواندى ملك
چون بگفتى اى صبور و اى حليم
صابرين و صادقين و منفقين
رستم و حمزه و مخنث يك بدى
علم و حكمت بهر راه و بي رهيست
بهر اين دكان طبع شوره آب
من همي دانم كه تو پاكى نه خام
جور دوران و هر آن رنجى كه هست
زآنك اينها بگذرند آن نگذرد
زآنك اينها بگذرند آن نگذرد
-
ور نبودى خوب و زشت و سنگ و در
ور نبودى زخم و چاليش و وغا
بندگان خويش را اى منهتك
چون بگفتى اى شجاع و اى حكيم
چون بدى بى ره زن و ديو لعين
علم و حكمت باطل و مندك بدى
چون همه ره باشد آن حكمت تهيست
هر دو عالم را روا دارى خراب
وين سالت هست از بهر عوام
سهل تر از بعد حق و غفلتست
دولت آن دارد كه جان آگه برد
دولت آن دارد كه جان آگه برد