مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1642
نمايش فراداده
دفتر ششم از كتاب مثنوىقصه ى عبدالغوث و ربودن پريان او را و سالها ميان پريان ساكن شدن او و بعد از سالها آمدن او به شهر و فرزندان خويش را باز ناشكيفتن او از آن پريان بحكم جنسيت و همدلى او با ايشان
-
بود عبدالغوث هم جنس پرى
شد زنش را نسل از شوى دگر
كه مرورا گرگ زد يا ره زنى
جمله فرزندانش در اشغال مست
بعد نه سال آمد او هم عاريه
يك مهى مهمان فرزندان خويش
برد هم جنسى پريانش چنان
چون بهشتى جنس جنت آمدست
نه نبى فرمود جود و محمده
مهرها را جمله جنس مهر خوان
لاابالى لا ابالى آورد
بود جنسيت در ادريس از نجوم
در مشارق در مغارب يار او
بعد غيبت چونك آورد او قدوم
پيش او استارگان خوش صف زده
آنچنان كه خلق آواز نجوم
جذب جنسيت كشيده تا زمين
هر يكى نام خود و احوال خود
چيست جنسيت يكى نوع نظر
آن نظر كه كرد حق در وى نهان
آن نظر كه كرد حق در وى نهان
-
چون پرى نه سال در پنهان پرى
وآن يتيمانش ز مرگش در سمر
يا فتاد اندر چهى يا مكمنى
خود نگفتندى كه بابايى بدست
گشت پيدا باز شد متواريه
بود و زان پس كس نديدش رنگ بيش
كه ربايد روح را زخم سنان
هم ز جنسيت شود يزدان پرست
شاخ جنت دان به دنيا آمده
قهرها را جمله جنس قهر دان
زانك جنس هم بوند اندر خرد
هشت سال او با زحل بد در قدوم
هم حديث و محرم آثار او
در زمين مي گفت او درس نجوم
اختران در درس او حاضر شده
مي شنيدند از خصوص و از عموم
اختران را پيش او كرده مبين
باز گفته پيش او شرح رصد
كه بدان يابند ره در هم دگر
چون نهد در تو تو گردى جنس آن
چون نهد در تو تو گردى جنس آن