قصه ى عبدالغوث و ربودن پريان او را و سالها ميان پريان ساكن شدن او و بعد از سالها آمدن او به شهر و فرزندان خويش را باز ناشكيفتن او از آن پريان بحكم جنسيت و همدلى او با ايشان - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر ششم از كتاب مثنوى

قصه ى عبدالغوث و ربودن پريان او را و سالها ميان پريان ساكن شدن او و بعد از سالها آمدن او به شهر و فرزندان خويش را باز ناشكيفتن او از آن پريان بحكم جنسيت و همدلى او با ايشان





  • هر طرف چه مي كشد تن را نظر
    چونك اندر مرد خوى زن نهد
    چون نهد در زن خدا خوى نرى
    چون نهد در تو صفات جبرئيل
    منتظر بنهاده ديده در هوا
    چون نهد در تو صفت هاى خرى
    از پى صورت نيامد موش خوار
    طعمه جوى و خاين و ظلمت پرست
    باز اشهب را چو باشد خوى موش
    خوى آن هاروت و ماروت اى پسر
    در فتادند از لنحن الصافون
    لوح محفوظ از نظرشان دور شد
    پر همان و سر همان هيكل همان
    در پى خو باش و با خوش خو نشين
    خاك گور از مرد هم يابد شرف
    خاك از همسايگى جسم پاك
    پس تو هم الجار ثم الدار گو
    خاك او هم سيرت جان مي شود
    اى بسا در گور خفته خاك وار
    سايه برده او و خاكش سايه مند
    سايه برده او و خاكش سايه مند




  • بي خبر را كى كشاند با خبر
    او مخنث گردد و گان مي دهد
    طالب زن گردد آن زن سعترى
    هم چو فرخى بر هواجويى سبيل
    از زمين بيگانه عاشق بر سما
    صد پرت گر هست بر آخر پرى
    از خبيثى شد زبون موش خوار
    از پنير و فستق و دوشاب مست
    ننگ موشان باشد و عار وحوش
    چون بگشت و دادشان خوى بشر
    در چه بابل ببسته سرنگون
    لوح ايشان ساحر و مسحور شد
    موسيى بر عرش و فرعونى مهان
    خوپذيرى روغن گل را ببين
    تا نهد بر گور او دل روى و كف
    چون مشرف آمد و اقبال ناك
    گر دلى دارى برو دلدار جو
    سرمه ى چشم عزيزان مي شود
    به ز صد احيا به نفع و انتشار
    صد هزاران زنده در سايه ى ويند
    صد هزاران زنده در سايه ى ويند



/ 1765