مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید










دفتر اول از كتاب مثنوي

  سر آغاز
  عاشق شدن پادشاه بر كنيزك رنجور و تدبير كردن در صحت او
  ظاهر شدن عجز حكيمان از معالجه ى كنيزك و روى آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب ديدن او وليى را
  از خداوند ولي التوفيق در خواستن توفيق رعايت ادب در همه حالها و بيان كردن وخامت ضررهاى بي ادبى
  ملاقات پادشاه با آن ولى كه در خوابش نمودند
  بردن پادشاه آن طبيب را بر بيمار تا حال او را ببيند
  خلوت طلبيدن آن ولى از پادشاه جهت دريافتن رنج كنيزك
  دريافتن آن ولى رنج را و عرض كردن رنج او را پيش پادشاه
  فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
  بيان آنك كشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهى بود نه به هواى نفس و تامل فاسد
  حكايت بقال و طوطى و روغن ريختن طوطى در دكان
  داستان آن پادشاه جهود كى نصرانيان را مي كشت از بهر تعصب
  آموختن وزير مكر پادشاه را
  تلبيس وزير بانصارى
  قبول كردن نصارى مكر وزير را
  متابعت نصارى وزير را
  قصه ى ديدن خليفه ليلى را
  بيان حسد وزير
  فهم كردن حاذقان نصارى مكر وزير را
  پيغام شاه پنهان با وزير
  بيان دوازده سبط از نصارى
  تخليط وزير در احكام انجيل
  در بيان آنك اين اختلافات در صورت روش است نى در حقيقت راه
  بيان خسارت وزير درين مكر
  مكر ديگر انگيختن وزير در اضلال قوم
  دفع گفتن وزير مريدان را
  مكر كردن مريدان كى خلوت را بشكن
  جواب گفتن وزير كى خلوت را نمي شكنم
  اعتراض مريدان در خلوت وزير
  نوميد كردن وزير مريدان را از رفض خلوت
  ولى عهد ساختن وزير هر يك امير را جداجدا
  كشتن وزير خويشتن را در خلوت
  طلب كردن امت عيسى عليه السلام از امراكى ولى عهد از شما كدامست
  منازعت امرا در ولى عهدى
  تعظيم نعت مصطفى صلى الله عليه و سلم كى مذكور بود در انجيل
  حكايت پادشاه جهود ديگر كى در هلاك دين عيسى سعى نمود
  آتش كردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوى آتش كى هر كه اين بت را سجود كند از آتش برست
  به سخن آمدن طفل درميان آتش و تحريض كردن خلق را در افتادن بتش
  كژ ماندن دهان آن مرد كى نام محمد را صلي الله عليه و سلم بتسخر خواند
  عتاب كردن آتش را آن پادشاه جهود
  طنز و انكار كردن پادشاه جهود و قبول ناكردن نصيحت خاصان خويش
  بيان توكل و ترك جهد گفتن نخچيران بشير
  جواب گفتن شير نخچيران را و فايده ى جهد گفتن
  ترجيح نهادن نخچيران توكل را بر جهد و اكتساب
  ترجيح نهادن شير جهد و اكتساب را بر توكل و تسليم
  ترجيح نهادن نخچيران توكل را بر اجتهاد
  ترجيح نهادن شير جهد را بر توكل
  باز ترجيح نهادن نخچيران توكل را بر جهد
  نگريستن عزرائيل بر مردى و گريختن آن مرد در سراى سليمان و تقرير ترجيح توكل بر جهد و قلت فايده ى جهد
  باز ترجيح نهادن شير جهد را بر توكل و فوايد جهد را بيان كردن
  مقرر شدن ترجيح جهد بر توكل
  انكار كردن نخچيران بر خرگوش در تاخير رفتن بر شير
  جواب گفتن خرگوش ايشان را
  اعتراض نخچيران بر سخن خرگوش
  جواب خرگوش نخچيران را
  ذكر دانش خرگوش و بيان فضيلت و منافع دانستن
  باز طلبيدن نخچيران از خرگوش سر انديشه ى او را
  منع كردن خرگوش از راز ايشان را
  قصه ى مكر خرگوش
  زيافت تاويل ركيك مگس
  توليدن شير از دير آمدن خرگوش
  هم در بيان مكر خرگوش
  رسيدن خرگوش به شير
  عذر گفتن خرگوش
  جواب گفتن شير خرگوش را و روان شدن با او
  قصه ى هدهد و سليمان در بيان آنك چون قضا آيد چشمهاى روشن بسته شود
  طعنه ى زاغ در دعوى هدهد
  جواب گفتن هدهد طعنه ى زاغ را
  قصه ى آدم عليه السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صريح نهى و ترك تاويل
  پا واپس كشيدن خرگوش از شير چون نزديك چاه رسيد
  پرسيدن شير از سبب پاى واپس كشيدن خرگوش
  نظر كردن شير در چاه و ديدن ژس خود را و آن خرگوش را
  مژده بردن خرگوش سوى نخچيران كى شير در چاه فتاد
  جمع شدن نخچيران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
  پند دادن خرگوش نخچيران را كى بدين شاد مشويد
  تفسير رجعنا من الجهاد الاصغر الي الجهاد الاكبر
  آمدن رسول روم تا اميرالممنين عمر رضي الله عنه و ديدن او كرامات عمر را رضي الله عنه
  يافتن رسول روم اميرالممنين عمر را رضي الله عنه خفته به زير درخت
  سوال كردن رسول روم از اميرالممنين عمر رضي الله عنه
  اضافت كردن آدم عليه السلام آن زلت را به خويشتن كى ربنا ظلمنا و اضافت كردن ابليس گناه خود را به خداى تعالى ك...
  تفسير و هو مژم اينما كنتم
  سال كردن رسول روم از عمر رضي الله عنه از سبب ابتلاى ارواح با اين آب و گل جسم
  در معنى آنك من اراد ان يجلس مع الله فليجلس مع اهل التصوف
  قصه ى بازرگان كى طوطى محبوس او او را پيغام داد به طوطيان هندوستان هنگام رفتن به تجارت
  صفت اجنحه ى طيور عقول الهى
  ديدن خواجه طوطيان هندوستان را در دشت و پيغام رسانيدن از آن طوطى
  تفسير قول فريدالدين عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسى اى غافل ميان خاك خون مي خور كه صاحب دل اگر زهرى خورد آ...
  تعظيم ساحران مر موسى را عليه السلام كى چه مي فرمايى اول تو اندازى عصا
  باز گفتن بازرگان با طوطى آنچ ديد از طوطيان هندوستان
  شنيدن آن طوطى حركت آن طوطيان و مردن آن طوطى در قفص و نوحه ى خواجه بر وى
  تفسير قول حكيم بهرچ از راه و امانى چه كفر آن حرف و چه ايمان بهرچ از دوست دورافتى چه زشت آن نقش و چه زيبا در مع...
  رجوع به حكايت خواجه ى تاجر
  برون انداختن مرد تاجر طوطى را از قفص و پريدن طوطى مرده
  وداع كردن طوطى خواجه را و پريدن
  مضرت تعظيم خلق و انگشت نماى شدن
  تفسير ما شاء الله كان
  داستان پير چنگى كى در عهد عمر رضى الله عنه از بهر خدا روز بي نوايى چنگ زد ميان گورستان
  در بيان اين حديث كى ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعر ضوا لها
  قصه ى سوال كردن عايشه رضى الله عنها از مصطفى صلي الله عليه و سلم كى امروز باران باريد چون تو سوى گورستان ر...
  تفسير بيت حكم رضي الله عنه «آسمانهاست در ولايت جان كارفرماى آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست كوهها...
  در معنى اين حديث كى اغتنموا برد الربيع الى آخره
  پرسيدن صديقه رضي الله عنها از مصطفى صلي الله عليه و سلم كى سر باران امروزينه چه بود
  بقيه ى قصه ى پير چنگى و بيان مخلص آن
  در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضى الله عنه كى چندين زر از بيت المال بن مرد ده كى در گورستان خفته است
  ناليدن ستون حنانه چون براى پيغامبر صلى الله عليه و سلم منبر ساختند كى جماعت انبوه شد گفتند ما روى مبارك ترا ...
  اظهار معجزه ى پيغمبر صلى الله عليه و سلم به سخن آمدن سنگ ريزه در دست ابوجهل عليه اللعنه و گواهى دادن سنگ ...
  بقيه ى قصه ى مطرب و پيغام رسانيدن اميرالممنين عمر رضى الله عنه باو آنچ هاتف آواز داد
  گردانيدن عمر رضى الله عنه نظر او را از مقام گريه كى هستيست بمقام استغراق
  تفسير دعاى آن دو فرشته كى هر روز بر سر هر بازارى منادى مي كنند كى اللهم اعط كل منفق خلفا اللهم اعط كل ممسك ت...
  قصه ى خليفه كى در كرم در زمان خود از حاتم طائى گذشته بود و نظير خود نداشت
  قصه ى اعرابى درويش و ماجراى زن با او به سبب قلت و درويشى
  مغرور شدن مريدان محتاج به مدعيان مزور و ايشان را شيخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و ب...
  در بيان آنك نادر افتد كى مريدى در مدعى مزور اعتقاد بصدق ببندد كى او كسى است و بدين اعتقاد به مقامى برسد كى ش...
  صبر فرمودن اعرابى زن خود را و فضيلت صبر و فقر بيان كردن با زن
  نصحيت كردن زن مر شوى را كى سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون كى اين سخنها اگرچه راستس...
  نصيحت كردن مرد مر زن را كى در فقيران به خوارى منگر و در كار حق به گمان كمال نگر و طعنه مزن در فقر و فقيران به ...
  در بيان آنك جنبيدن هر كسى از آنجا كى ويست هر كس را از چنبره ى وجود خود بيند تابه ى كبود آفتاب را كبود نمايد ...
  مراعات كردن زن شوهر را و استغفار كردن از گفته ى خويش
  در بيان اين خبر كى انهن يغلبن العاقل و يغلبهن الجاهل
  مرد زان گفتن پيشمان شد چنان
  در بيان آنك موسى و فرعون هر دو مسخر مشيت اند چنانك زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات كردن فرعون بخلوت تا نا...
  سبب حرمان اشقيا از دو جهان كى خسر الدنيا و اخرة
  حقير و بي خصم ديدن ديده هاى حس صالح و ناقه ى صالح عليه السلام را چون خواهد كى حق لشكرى را هلاك كند در نظر ...
  در معنى آنك مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان
  در معنى آنك آنچ ولى كند مريد را نشايد گستاخى كردن و همان فعل كردن كى حلوا طبيب را زيان ندارد اما بيماران را ...
  مخلص ماجراى عرب و جفت او
  دل نهادن عرب بر التماس دلبر خويش و سوگند خوردن كى درين تسليم مرا حيلتى و امتحانى نيست
  تعيين كردن زن طريق طلب روزى كدخداى خود را و قبول كردن او
  هديه بردن عرب سبوى آب باران از ميان باديه سوى بغداد به اميرالممنين بر پنداشت آنك آنجا هم قحط آبست
  در نمد دوختن زن عرب سبوى آب باران را و مهر نهادن بر وى از غايت اعتقاد عرب
  در بيان آنك چنانك گدا عاشق كرمست و عاشق كريم كرم كريم هم عاشق گداست اگر گدا را صبر بيش بود كريم بر در او آيد ...
  فرق ميان آنك درويش است به خدا و تشنه ى خدا و ميان آنك درويش است از خدا و تشنه ى غيرست
  پيش آمدن نقيبان و دربانان خليفه از بهر اكرام اعرابى و پذيرفتن هديه ى او را
  در بيان آنك عاشق دنيا بر مثال عاشق ديواريست كى بر و تاب آفتاب زند و جهد و جهاد نكرد تا فهم كند كى آن تاب و رون...
  مثل عرب اذا زنيت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة
  سپردن عرب هديه را يعنى سبو را به غلامان خليفه
  حكايت ماجراى نحوى و كشتيبان
  قبول كردن خليفه هديه را و عطا فرمودن با كمال بي نيازى از آن هديه و از آن سبو
  در صفت پير و مطاوعت وى
  وصيت كردن رسول صلى الله عليه و سلم مر على را كرم الله وجهه كى چون هر كسى به نوع طاعتى تقرب جويد به حق تو تقرب ...
  كبودى زدن قزوينى بر شانه گاه صورت شير و پشيمان شدن او به سبب زخم سوزن
  رفتن گرگ و روباه در خدمت شير به شكار
  امتحان كردن شير گرگ را و گفتن كى پيش آى اى گرگ بخش كن صيدها را ميان ما
  قصه آنكس كى در يارى بكوفت از درون گفت كيست آن گفت منم گفت چون تو توى در نمي گشايم هيچ كس را از ياران نمي شن...
  ادب كردن شير گرگ را كى در قسمت بي ادبى كرده بود
  تهديد كردن نوح عليه السلام مر قوم را كى با من مپيچيد كى من روپوشم با خداى مي پيچيد در ميان اين بحقيقت اى م...
  نشاندن پادشاه صوفيان عارف را پيش روى خويش تا چشمشان بديشان روشن شود
  آمدن مهمان پيش يوسف عليه السلام و تقاضا كردن يوسف عليه السلام ازو تحفه و ارمغان
  گفتن مهمان يوسف عليه السلام كى آينه اى آوردمت كى تا هر بارى كى در وى نگرى روى خوب خويش را بينى مرا ياد كنى
  مرتد شدن كاتب وحى به سبب آنك پرتو وحى برو زد آن آيت را پيش از پيغامبر صلى الله عليه و سلم بخواند گفت پس من هم ...
  دعا كردن بلعم با عور كى موسى و قومش را از اين شهر كى حصار داده اند بى مراد باز گردان و مستجاب شدن دعاى او
  اعتماد كردن هاروت و ماروت بر عصمت خويش و اميرى اهل دنيا خواستن و در فتنه افتادن
  باقى قصه ى هاروت و ماروت و نكال و عقوبت ايشان هم در دنيا بچاه بابل
  به عيادت رفتن كر بر همسايه ى رنجور خويش
  اول كسى كى در مقابله ى نص قياس آورد ابليس بود
  در بيان آنك حال خود و مستى خود پنهان بايد داشت از جاهلان
  قصه ى مرى كردن روميان و چينيان در علم نقاشى و صورت گرى
  پرسيدن پيغمبر صلى الله عليه و سلم مر زيد را كه امروز چونى و چون برخاستى و جواب گفتن او كه اصبحت ممنا يا رسو...
  متهم كردن غلامان و خواجه تاشان مر لقمان را كى آن ميوه هاى ترونده را كه مي آورديم او خورده است
  بقيه ى قصه زيد در جواب رسول صلى الله عليه و سلم
  گفتن پيغامبر صلى الله عليه و سلم مر زيد را كى اين سر را فاش تر ازين مگو و متابعت نگهدار
  رجوع به حكايت زيد
  آتش افتادن در شهر بايام عمر رضى الله عنه
  خدو انداختن خصم در روى امير الممنين على كرم الله وجهه و انداختن اميرالممنين على شمشير از دست
  سال كردن آن كافر از على كرم الله وجهه كى بر چون منى مظفر شدى شمشير از دست چون انداختى
  جواب گفتن امير الممنين كى سبب افكندن شمشير از دست چه بوده است در آن حالت
  گفتن پيغامبر صلى الله عليه و سلم به گوش ركابدار امير المومنين على كرم الله وجهه كى كشتن على بر دست تو خواهد ...
  تعجب كردن آدم عليه السلام از ضلالت ابليس لعين و عجب آوردن
  بازگشتن به حكايت على كرم الله وجهه و مسامحت كردن او با خونى خويش
  افتادن ركابدار هر بارى پيش امير الممنين على كرم الله وجهه كى اى امير الممنين مرا بكش و ازين قضا برهان
  بيان آنك فتح طلبيدن مصطفى صلى الله عليه و سلم مكه را و غير مكه را جهت دوستى ملك دنيا نبود چون فرموده است الد...
  گفتن امير الممنين على كرم الله وجهه با قرين خود كى چون خدو انداختى در روى من نفس من جنبيد و اخلاص عمل نماند ...

/ 1765