دفتر اول از كتاب مثنوى
ترجيح نهادن نخچيران توكل را بر اجتهاد
قوم گفتندش كه كسب از ضعف خلق نيست كسبى از توكل خوب تر بس گريزند از بلا سوى بلا حيله كرد انسان و حيله ش دام بود در ببست و دشمن اندر خانه بود صد هزاران طفل كشت آن كينه كش ديده ى ما چون بسى علت دروست ديد ما را ديد او نعم العوض طفل تا گيرا و تا پويا نبود چون فضولى گشت و دست و پا نمود جانهاى خلق پيش از دست و پا چون بامر اهبطوا بندى شدند ما عيال حضرتيم و شيرخواه آنك او از آسمان باران دهد آنك او از آسمان باران دهد لقمه ى تزوير دان بر قدر حلق چيست از تسليم خود محبوب تر بس جهند از مار سوى اژدها آنك جان پنداشت خون آشام بود حيله ى فرعون زين افسانه بود وانك او مي جست اندر خانه اش رو فنا كن ديد خود در ديد دوست يابى اندر ديد او كل غرض مركبش جز گردن بابا نبود در عنا افتاد و در كور و كبود مي پريدند از وفا اندر صفا حبس خشم و حرص و خرسندى شدند گفت الخلق عيال للاله هم تواند كو ز رحمت نان دهد هم تواند كو ز رحمت نان دهد