دفتر سيم از كتاب مثنوي سر آغاز قصه ى خورندگان پيل بچه از حرص و ترك نصيحت ناصح بقيه ى قصه ى متعرضان پيل بچگان بازگشتن به حكايت پيل بيان آنك خطاى محبان بهترست از صواب بيگانگان بر محبوب امر حق به موسى عليه السلام كه مرا به دهانى خوان كى بدان دهان گناه نكرده اى بيان آنك الله گفتن نيازمند عين لبيك گفتن حق است فريفتن روستايى شهرى را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسيار قصه ى اهل سبا و طاغى كردن نعمت ايشان را و در رسيدن شومى طغيان و كفران در ايشان و بيان فضيلت شكر و وفا جمع آمدن اهل آفت هر صباحى بر در صومعه ى عيسى عليه السلام جهت طلب شفا به دعاى او باقى قصه ى اهل سبا بقيه ى داستان رفتن خواجه به دعوت روستايى سوى ده دعوت باز بطان را از آب به صحرا قصه ى اهل ضروان و حيلت كردن ايشان تا بى زحمت درويشان باغها را قطاف كنند روان شدن خواجه به سوى ده رفتن خواجه و قومش به سوى ده نواختن مجنون آن سگ را كى مقيم كوى ليلى بود رسيدن خواجه و قومش به ده و ناديده و ناشناخته آوردن روستايى ايشان را افتادن شغال در خم رنگ و رنگين شدن و دعوى طاوسى كردن ميان شغالان چرب كردن مرد لافى لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بيرون آمدن ميان حريفان كى من چنين خورده ام و چنان آمن بودن بلعم باعور كى امتحانها كرد حضرت او را و از آنها روى سپيد آمده بود دعوى طاوسى كردن آن شغال كى در خم صباغ افتاده بود تشبيه فرعون و دعوى الوهيت او بدان شغال كى دعوى طاوسى مي كرد تفسير ولتعرفنهم فى لحن القول قصه ى هاروت و ماروت و دليرى ايشان بر امتحانات حق تعالى قصه ى خواب ديدن فرعون آمدن موسى را عليه السلام و تدارك انديشيدن به ميدان خواندن بنى اسرائيل براى حيله ى ولادت موسى عليه السلام حكايت بازگشتن فرعون از ميدان به شهر شاد بتفريق بنى اسرائيل از زنانشان در شب حمل جمع آمدن عمران به مادر موسى و حامله شدن مادر موسى عليه السلام وصيت كردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت كى مرا نديده باشى ترسيدن فرعون از آن بانگ پيدا شدن استاره ى موسى عليه السلام بر آسمان و غريو منجمان در ميدان خواندن فرعون زنان نوزاده را سوى ميدان هم جهت مكر بوجود آمدن موسى و آمدن عوانان به خانه ى عمران و وحى آمدن به مادر موسى كى موسى را در آتش انداز وحى آمدن به مادر موسى كى موسى را در آب افكن حكايت مارگير كى اژدهاى فسرده را مرده پنداشت در ريسمانهاش پيچيد و آورد به بغداد تهديد كردن فرعون موسى را عليه السلام جواب موسى فرعون را در تهديدى كى مي كردش پاسخ فرعون موسى را عليه السلام جواب موسى فرعون را جواب فرعون موسى را و وحى آمدن موسى را عليه السلام مهلت دادن موسى عليه السلام فرعون را تا ساحران را جمع كند از مداين فرستادن فرعون به مداين در طلب ساحران خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسيدن از روان پدر حقيقت موسى عليه السلام جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود تشبيه كردن قرآن مجيد را به عصاى موسى و وفات مصطفى را عليه السلام نمودن بخواب موسى و قاصدان تغيير قرآن را با ... جمع آمدن ساحران از مداين پيش فرعون و تشريفها يافتن و دست بر سينه زدن در قهر خصم او كى اين بر ما نويس اختلاف كردن در چگونگى و شكل پيل توفيق ميان اين دو حديث كى الرضا بالكفر كفر و حديث ديگر من لم يرض بقضايى فليطلب ربا سواى مثل در بيان آنك حيرت مانع بحث و فكرتست حكايت داستان مشغول شدن عاشقى به عشق نامه خواندن و مطالعه كردن عشق نامه درحضور معشوق خويش و معشوق آن را ناپسند ... حكايت آن شخص كى در عهد داود شب و روز دعا مي كرد كى مرا روزى حلال ده بى رنج دويدن گاو در خانه ى آن دعا كننده بالحاح قال النبى صلى الله عليه وسلم ان الله يحب الملحين فى الدعا زيرا عين ... عذر گفتن نظم كننده و مدد خواستن بيان آنك علم را دو پرست و گمان را يك پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و يقين در علم مثال رنجور شدن آدمى بوهم تعظيم خلق و رغبت مشتريان بوى و حكايت معلم عقول خلق متفاوتست در اصل فطرت و نزد معتزله متساويست تفاوت عقول از تحصيل علم است در وهم افكندن كودكان اوستاد را بيمار شدن فرعون هم به وهم از تعظيم خلقان رنجور شدن اوستاد به وهم در جامه ى خواب افتادن استاد و ناليدن او از وهم رنجورى دوم بار وهم افكندن كودكان استاد را كى او را از قرآن خواندن ما درد سر افزايد خلاص يافتن كودكان از مكتب بدين مكر رفتن مادران كودكان به عيادت اوستاد در بيان آنك تن روح را چون لباسى است و اين دست آستين دست روحست واين پاى موزه ى پاى روحست حكايت آن درويش كى در كوه خلوت كرده بود و بيان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درين منقبت كى انا جليس من ذكرنى ... ديدن زرگر عاقبت كار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعير ترازو بقيه ى قصه ى آن زاهد كوهى كى نذر كرده بود كى ميوه ى كوهى از درخت باز نكنم و درخت نفشانم و كسى را نگويم صري... تشبيه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پيدا مضطرب شدن فقير نذر كرده بكندن امرود از درخت و گوشمال حق رسيدن بى مهلت متهم كردن آن شيخ را با دزدان وبريدن دستش را كرامات شيخ اقطع و زنبيل بافتن او بدو دست سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا حكايت استر پيش شتر كى من بسيار در رو مي افتم و تو نمي افتى الا به نادر اجتماع اجزاى خر عزير عليه السلام بعد از پوسيدن باذن الله و درهم مركب شدن پيش چشم عزير عليه السلام جزع ناكردن شيخى بر مرگ فرزندان خود عذر گفتن شيخ بهر ناگريستن بر فرزندان قصه ى خواندن شيخ ضرير مصحف را در رو و بينا شدن وقت قرائت صبركردن لقمان چون ديد كى داود حلقه ها مي ساخت از سال كردن با اين نيت كى صبر از سال موجب فرج باشد بقيه ى حكايت نابينا و مصحف صفت بعضى اوليا كى راضي اند باحكام و لابه نكنند كى اين حكم را بگردان سال كردن بهلول آن درويش را قصه ى دقوقى رحمة الله عليه و كراماتش بازگشتن به قصه ى دقوقى سر طلب كردن موسى خضر را عليهماالسلام با كمال نبوت و قربت بازگشتن به قصه ى دقوقى نمودن مثال هفت شمع سوى ساحل شدن آن هفت شمع بر مثال يك شمع نمودن آن شمعها در نظر هفت مرد باز شدن آن شمعها هفت درخت مخفى بودن آن درختان ازچشم خلق يك درخت شدن آن هفت درخت هفت مرد شدن آن هفت درخت پيش رفتن دقوقى رحمة الله عليه به امامت پيش رفتن دقوقى به امامت آن قوم اقتدا كردن قوم از پس دقوقى بيان اشارت سلام سوى دست راست در قيامت از هيبت محاسبه حق از انبيا استعانت و شفاعت خواستن شنيدن دقوقى در ميان نماز افغان آن كشتى كى غرق خواست شدن تصورات مرد حازم دعا و شفاعت دقوقى در خلاص كشتى انكار كردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقى و پريدن ايشان و ناپيدا شدن در پرده ى غيب و حيران شدن دقوقى كى در هو... باز شرح كردن حكايت آن طالب روزى حلال بى كسب و رنج در عهد داود عليه السلام و مستجاب شدن دعاى او رفتن هر دو خصم نزد داود عليه السلام شنيدن داود عليه السلام سخن هر دو خصم وسال كردن از مدعى عليه حكم كردن داود عليه السلام بركشنده ى گاو تضرع آن شخص از داورى داود عليه السلام در خلوت رفتن داود تا آنچ حقست پيدا شود حكم كردن داود بر صاحب گاو كى از سر گاو برخيز و تشنيع صاحب گاو بر داود عليه السلام حكم كردن داود بر صاحب گاو كى جمله مال خود را به وى ده عزم كردن داود عليه السلام به خواندن خلق بدان صحرا كى راز آشكارا كند و حجتها را همه قطع كند گواهى دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنيا برون رفتن به سوى آن درخت قصاص فرمودن داود عليه السلام خونى را بعد از الزام حجت برو بيان آنك نفس آدمى بجاى آن خونيست كى مدعى گاو گشته بود و آن گاو كشنده عقلست و داود حقست يا شيخ كى نايب حق است ... گريختن عيسى عليه السلام فراز كوه از احمقان قصه ى اهل سبا و حماقت ايشان و اثر ناكردن نصيحت انبيا در احمقان شرح آن كور دوربين و آن كر تيزشنو و آن برهنه دراز دامن صفت خرمى شهر اهل سبا و ناشكرى ايشان آمدن پيغامبران حق به نصيحت اهل سبا معجزه خواستن قوم از پيغامبران متهم داشتن قوم انبيا را حكايت خرگوشان كى خرگوشى راپيش پيل فرستادند كى بگو كى من رسول ماه آسمانم پيش تو كى ازين چشمه آب حذر كن چنانك ... جواب گفتن انبيا طعن ايشان را و مثل زدن ايشان را بيان آنك هر كس را نرسد مثل آوردن خاصه در كار الهى مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان كشتى ساختن حكايت آن دزد كى پرسيدند چه مي كنى نيم شب در بن اين ديوار گفت دهل مي زنم جواب آن مثل كى منكران گفتند از رسالت خرگوش پيغام به پيل از ماه آسمان معنى حزم و مثال مرد حازم وخامت كار آن مرغ كى ترك حزم كرد از حرص و هوا حكايت نذر كردن سگان هر زمستان كى اين تابستان چون بيايد خانه سازيم از بهر زمستان را منع كردن انبيا را از نصيحت كردن و حجت آوردن جبريانه جواب انبيا عليهم السلام مر جبريان را مكرر كردن كافران حجتهاى جبريانه را باز جواب انبيا عليهم السلام ايشان را مكرر كردن قوم اعتراض ترجيه بر انبيا عليهم السلام باز جواب انبيا عليهم السلام حكمت آفريدن دوزخ آن جهان و زندان اين جهان تا معبد متكبران باشد كى ائتيا طوعا او كرها بيان آنك حق تعالى صورت ملوك را سبب مسخر كردن جباران كى مسخر حق نباشند ساخته است چنانك موسى عليه السلام باب ... قصه عشق صوفى بر سفره ى تهى مخصوص بودن يعقوب عليه السلام به چشيدن جام حق از روى يوسف و كشيدن بوى حق از بوى يوسف و حرمان برادران و غير هم ... حكايت امير و غلامش كى نماز باره بود وانس عظيم داشت در نماز و مناجات با حق نوميد شدن انبيا از قبول و پذيراى منكران قوله حتى اذا استياس الرسل بيان آنك ايمان مقلد خوفست و رجا بيان آنك رسول عليه السلام فرمود ان لله تعالى اولياء اخفياء حكايت منديل در تنور پر آتش انداختن انس رضى الله عنه و ناسوختن قصه ى فرياد رسيدن رسول عليه السلام كاروان عرب را كى از تشنگى و بي آبى در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتر... مشك آن غلام ازغيب پر آب كردن بمعجزه و آن غلام سياه را سپيدرو كردن باذن الله تعالى ديدن خواجه غلام خود را سپيد و ناشناختن كى اوست و گفتن كى غلام مرا تو كشته اى خونت گرفت و خدا ترا به دست من ا... بيان آنك حق تعالى هرچه داد و آفريد از سماوات و ارضين و اعيان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفريد خود را محتاج چي... آمدن آن زن كافر با طفل شيرخواره به نزديك مصطفى عليه السلام و ناطق شدن عيسي وار به معجزات رسول صلى الله علي... ربودن عقاب موزه ى مصطفى عليه السلام و بردن بر هوا و نگون كردن و از موزه مار سياه فرو افتادن وجه عبرت گرفتن ازين حكايت و يقين دانستن كى ان مع العسر يسرا استدعاء آن مرد از موسى زبان بهايم با طيور وحى آمدن از حق تعالى به موسى كى بياموزش چيزى كى استدعا كند يا بعضى از آن قانع شدن آن طالب به تعليم زبان مرغ خانگى و سگ و اجابت موسى عليه السلام جواب خروس سگ را خجل گشتن خروس پيش سگ به سبب دروغ شدن در آن سه وعده خبر كردن خروس از مرگ خواجه دويدن آن شخص به سوى موسى به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنيد دعاكردن موسى آن شخص را تا بايمان رود از دنيا اجابت كردن حق تعالى دعاى موسى را عليه السلام حكايت آن زنى كى فرزندش نمي زيست بناليد جواب آمد كى آن عوض رياضت تست و به جاى جهاد مجاهدانست ترا در آمدن حمزه رضى الله عنه در جنگ بى زره جواب حمزه مر خلق را حيله دفع مغبون شدن در بيع و شرا وفات يافتن بلال رضى الله عنه با شادى حكمت ويران شدن تن به مرگ تشبيه دنيا كى بظاهر فراخست و بمعنى تنگ و تشبيه خواب كى خلاص است ازين تنگى بيان آنك هرچه غفلت و غم و كاهلى و تاريكيست همه از تنست كى ارضى است و سفلى تشبيه نص با قياس آداب المستمعين والمريدين عند فيض الحكمة من لسان الشيخ شناختن هر حيوانى بوى عدو خود را و حذر كردن و بطالت و خسارت آنكس كى عدو كسى بود كى ازو حذر ممكن نيست و فرار مم... فرق ميان دانستن چيزى به مثال و تقليد و ميان دانستن ماهيت آن چيز جمع و توفيق ميان نفى و اثبات يك چيز از روى نسبت و اختلاف جهت مسله ى فنا و بقاى درويش قصه وكيل صدر جهان كى متهم شد و از بخارا گريخت از بيم جان باز عشقش كشيد رو كشان كى كار جان سهل باشد عاشقان را پيدا شدن روح القدس بصورت آدمى بر مريم بوقت برهنگى و غسل كردن و پناه گرفتن بحق تعالى گفتن روح القدس مريم راكى من رسول حقم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من كى فرمان اينست عزم كردن آن وكيل ازعشق كى رجوع كند به بخارا لاابالي وار پرسيدن معشوقى از عاشق غريب خود كى از شهرها كدام شهر را خوشتر يافتى و انبوه تر و محتشم تر و پر نعمت تر و دل... منع كردن دوستان او را از رجوع كردن به بخارا وتهديد كردن و لاابالى گفتن او لاابالى گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق رو نهادن آن بنده ى عاشق سوى بخارا در آمدن آن عاشق لاابالى در بخارا وتحذير كردن دوستان او را از پيداشدن جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهديد كنندگان را رسيدن آن عاشق به معشوق خويش چون دست از جان خود بشست صفت آن مسجد كى عاشق كش بود و آن عاشق مرگ جوى لا ابالى كى درو مهمان شد مهمان آمدن در آن مسجد ملامت كردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهديد كردن مرورا جواب گفتن عاشق عاذلان را عشق جالينوس برين حيات دنيا بود كى هنر او همينجا بكار مي آيد هنرى نورزيده است كى در آن بازار بكار آيد آنجا خ... ديگر باره ملامت كردن اهل مسجد مهمان را از شب خفتن در آن مسجد گفتن شيطان قريش را كى به جنگ احمد آييد كى من ياريها كنم وقبيله ى خود را بيارى خوانم و وقت ملاقات صفين گريختن مكرر كردن عاذلان پند را بر آن مهمان آن مسجد مهمان كش جواب گفتن مهمان ايشان را و مثل آوردن بدفع كردن حارس كشت به بانگ دف از كشت شترى را كى كوس محمودى بر پشت او زدندى تمثيل گريختن ممن و بي صبرى او در بلا به اضطراب و بي قرارى نخود و ديگر حوايج در جوش ديگ و بر دويدن تا بيرون ... تمثيل صابر شدن ممن چون بر شر و خير بلا واقف شود عذر گفتن كدبانو با نخود و حكمت در جوش داشتن كدبانو نخود را باقى قصه ى مهمان آن مسجد مهمان كش و ثبات و صدق او ذكرخيال بد انديشيدن قاصر فهمان تفسير اين خبر مصطفى عليه السلام كى للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الى سبعة ابطن بيان آنك رفتن انبيا و اوليا به كوهها و غارها جهت پنهان كردن خويش نيست و جهت خوف تشويش خلق نيست بلك جهت ارشاد ... تشبيه صورت اوليا و صورت كلام اوليا به صورت عصاى موسى و صورت افسون عيسى عليهما السلام تفسير يا جبال اوبى معه والطير جواب طعنه زننده در مثنوى از قصور فهم خود مثل زدن در رميدن كره ى اسپ از آب خوردن به سبب شخوليدن سايسان بقيه ى ذكر آن مهمان مسجد مهمان كش تفسير آيت واجلب عليهم بخيلك و رجلك رسيدن بانگ طلسمى نيم شب مهمان مسجد را ملاقات آن عاشق با صدر جهان جذب هر عنصرى جنس خود را كى در تركيب آدمى محتبس شده است به غير جنس منجذب شدن جان نيز به عالم ارواح و تقاضاى او و ميل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزاى اجسام كى هم كنده ى پاى ب... فسخ عزايم و نقضها جهت با خبر كردن آدمى را از آنك مالك و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناكردن و نافذ داشتن ... نظركردن پيغامبر عليه السلام به اسيران و تبسم كردن و گفتن كى عجبت من قوم يجرون الى الجنة بالسلاسل و الاغلال تفسير اين آيت كى ان تستفتحوا فقد جائكم الفتح ايه اى طاعنان مي گفتيد كى از ما و محمد عليه السلام آنك حق است ... سر آنك بي مراد بازگشتن رسول عليه السلام از حديبيه حق تعالى لقب آن فتح كرد كى انا فتحنا كى به صورت غلق بود و ... تفسير اين خبر كى مصطفى عليه السلام فرمود لا تفضلونى على يونس بن متى آگاه شدن پيغامبر عليه السلام از طعن ايشان بر شماتت او