دفتر سوم از كتاب مثنوى
بقيه ى ذكر آن مهمان مسجد مهمان كش
باز گو كان پاك باز شيرمرد خفت در مسجد خود او را خواب كو خواب مرغ و ماهيان باشد همى نيمشب آواز با هولى رسيد پنج كرت اين چنين آواز سخت پنج كرت اين چنين آواز سخت اندر آن مسجد چه بنمودش چه كرد مرد غرقه گشته چون خسپد بجو عاشقان را زير غرقاب غمى كايم آيم بر سرت اى مستفيد مي رسيد و دل همي شد لخت لخت مي رسيد و دل همي شد لخت لخت