نواختن مجنون آن سگ را كى مقيم كوى ليلى بود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

نواختن مجنون آن سگ را كى مقيم كوى ليلى بود





  • همچو مجنون كو سگى را مي نواخت
    گرد او مي گشت خاضع در طواف
    بوالفضولى گفت اى مجنون خام
    پوز سگ دايم پليدى مي خورد
    عيبهاى سگ بسى او بر شمرد
    گفت مجنون تو همه نقشى و تن
    كين طلسم بسته ى موليست اين
    همنشين بين و دل و جان و شناخت
    او سگ فرخ رخ كهف منست
    آن سگى كه باشد اندر كوى او
    اى كه شيران مر سگانش را غلام
    گر ز صورت بگذريد اى دوستان
    صورت خود چون شكستى سوختى
    بعد از آن هر صورتى را بشكنى
    سغبه ى صورت شد آن خواجه ى سليم
    سوى دام آن تملق شادمان
    از كرم دانست مرغ آن دانه را
    مرغكان در طمع دانه شادمان
    گر ز شادى خواجه آگاهت كنم
    مختصر كردم چو آمد ده پديد
    مختصر كردم چو آمد ده پديد




  • بوسه اش مي داد و پيشش مي گداخت
    هم جلاب شكرش مي داد صاف
    اين چه شيدست اين كه مي آرى مدام
    مقعد خود را بلب مي استرد
    عيب دان از غيب دان بويى نبرد
    اندر آ و بنگرش از چشم من
    پاسبان كوچه ى ليليست اين
    كو كجا بگزيد و مسكن گاه ساخت
    بلك او هم درد و هم لهف منست
    من به شيران كى دهم يك موى او
    گفت امكان نيست خامش والسلام
    جنتست و گلستان در گلستان
    صورت كل را شكست آموختى
    همچو حيدر باب خيبر بر كنى
    كه به ده مي شد بگفتارى سقيم
    همچو مرغى سوى دانه ى امتحان
    غايت حرص است نه جود آن عطا
    سوى آن تزوير پران و دوان
    ترسم اى ره رو كه بيگاهت كنم
    خود نبود آن ده ره ديگر گزيد
    خود نبود آن ده ره ديگر گزيد



/ 1765