دفتر سوم از كتاب مثنوى
تفسير ولتعرفنهم فى لحن القول
گفت يزدان مر نبى را در مساق گر منافق زفت باشد نغز و هول چون سفالين كوزه ها را مي خرى مي زنى دستى بر آن كوزه چرا بانگ اشكسته دگرگون مي بود بانگ مي آيد كه تعريفش كند چون حديث امتحان رويى نمود چون حديث امتحان رويى نمود يك نشانى سهل تر ز اهل نفاق وا شناسى مر ورا در لحن و قول امتحانى مي كنى اى مشترى تا شناسى از طنين اشكسته را بانگ چاووشست پيشش مي رود همچو مصدر فعل تصريفش كند يادم آمد قصه ى هاروت زود يادم آمد قصه ى هاروت زود