دفتر سوم از كتاب مثنوى
جواب خروس سگ را
پس خروسش گفت تن زن غم مخور اسپ اين خواجه سقط خواهد شدن مر سگان را عيد باشد مرگ اسپ اسپ را بفروخت چون بشنيد مرد روز ديگر همچنان نان را ربود كاى خروس عشوه ده چند اين دروغ اسپ كش گفتى سقط گردد كجاست گفت او را آن خروس با خبر اسپ را بفروخت و جست او از زيان ليك فردا استرش گردد سقط زود استر را فروشيد آن حريص روز ثالث گفت سگ با آن خروس گفت او بفروخت استر را شتاب چون غلام او بميرد نانها اين شنيد و آن غلامش را فروخت شكرها مي كرد و شاديها كه من تا زبان مرغ و سگ آموختم روز ديگر آن سگ محروم گفت روز ديگر آن سگ محروم گفت كه خدا بدهد عوض زينت دگر روز فردا سير خور كم كن حزن روزى وافر بود بى جهد و كسپ پيش سگ شد آن خروسش روي زرد آن خروس و سگ برو لب بر گشود ظالمى و كاذبى و بى فروغ كور اخترگوى و محرومى ز راست كه سقط شد اسپ او جاى دگر آن زيان انداخت او بر ديگران مر سگان را باشد آن نعمت فقط يافت از غم وز زيان آن دم محيص اى امير كاذبان با طبل و كوس گفت فردايش غلام آيد مصاب بر سگ و خواهنده ريزند اقربا رست از خسران و رخ را بر فروخت رستم از سه واقعه اندر زمن ديده ى س القضا را دوختم كاى خروس ژاژخا كو طاق و جفت كاى خروس ژاژخا كو طاق و جفت