دفتر سوم از كتاب مثنوى
وحى آمدن از حق تعالى به موسى كى بياموزش چيزى كى استدعا كند يا بعضى از آن
گفت يزدان تو بده بايست او اختيار آمد عبادت را نمك گردش او را نه اجر و نه عقاب جمله عالم خود مسبح آمدند تيغ در دستش نه از عجزش بكن زانك كرمنا شد آدم ز اختيار مومنان كان عسل زنبوروار زانك ممن خورد بگزيده نبات باز كافر خورد شربت از صديد اهل الهام خدا عين الحيات در جهان اين مدح و شاباش و زهى جمله رندان چونك در زندان بوند چونك قدرت رفت كاسد شد عمل قدرتت سرمايه ى سودست هين آدمى بر خنگ كرمنا سوار باز موسى داد پند او را بمهر ترك اين سودا بگو وز حق بترس ترك اين سودا بگو وز حق بترس برگشا در اختيار آن دست او ورنه مي گردد بناخواه اين فلك كه اختيار آمد هنر وقت حساب نيست آن تسبيح جبرى مزدمند تا كه غازى گردد او يا راه زن نيم زنبور عسل شد نيم مار كافران خود كان زهرى همچو مار تا چو نحلى گشت ريق او حيات هم ز قوتش زهر شد در وى پديد اهل تسويل هوا سم الممات ز اختيارست و حفاظ آگهى متقى و زاهد و حق خوان شوند هين كه تا سرمايه نستاند اجل وقت قدرت را نگه دار و ببين در كف دركش عنان اختيار كه مرادت زرد خواهد كرد چهر ديو دادستت براى مكر درس ديو دادستت براى مكر درس