صفت آن مسجد كى عاشق كش بود و آن عاشق مرگ جوى لا ابالى كى درو مهمان شد - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

صفت آن مسجد كى عاشق كش بود و آن عاشق مرگ جوى لا ابالى كى درو مهمان شد





  • يك حكايت گوش كن اى نيك پى
    هيچ كس در وى نخفتى شب ز بيم
    بس كه اندر وى غريب عور رفت
    خويشتن را نيك ازين آگاه كن
    هر كسى گفتى كه پريانند تند
    آن دگر گفتى كه سحرست و طلسم
    آن دگر گفتى كه بر نه نقش فاش
    شب مخسپ اينجا اگر جان بايدت
    وان يكى گفتى كه شب قفلى نهيد
    وان يكى گفتى كه شب قفلى نهيد




  • مسجدى بد بر كنار شهر رى
    كه نه فرزندش شدى آن شب يتيم
    صبحدم چون اختران در گور رفت
    صبح آمد خواب را كوتاه كن
    اندرو مهمان كشان با تيغ كند
    كين رصد باشد عدو جان و خصم
    بر درش كاى ميهمان اينجا مباش
    ورنه مرگ اينجا كمين بگشايدت
    غافلى كايد شما كم ره دهيد
    غافلى كايد شما كم ره دهيد



/ 1765