دفتر سوم از كتاب مثنوى
در بيان آنك تن روح را چون لباسى است و اين دست آستين دست روحست واين پاى موزه ى پاى روحست
تا بدانى كه تن آمد چون لباس روح را توحيد الله خوشترست دست و پا در خواب بينى و ايتلاف آن توى كه بى بدن دارى بدن آن توى كه بى بدن دارى بدن رو بجو لابس لباسى را مليس غير ظاهر دست و پاى ديگرست آن حقيقت دان مدانش از گزاف پس مترس از جسم و جان بيرون شدن پس مترس از جسم و جان بيرون شدن