بازگشتن به حكايت پيل - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

بازگشتن به حكايت پيل





  • گفت ناصح بشنويد اين پند من
    با گياه و برگها قانع شويد
    من برون كردم ز گردن وام نصح
    من به تبليغ رسالت آمدم
    هين مبادا كه طمع رهتان زند
    اين بگفت و خيربادى كرد و رفت
    ناگهان ديدند سوى جاده اى
    اندر افتادند چون گرگان مست
    آن يكى همره نخورد و پند داد
    از كبابش مانع آمد آن سخن
    پس بيفتادند و خفتند آن همه
    ديد پيلى سهمناكى مي رسيد
    بوى مي كرد آن دهانش را سه بار
    چند بارى گرد او گشت و برفت
    مر لب هر خفته اى را بوى كرد
    از كباب پيل زاده خورده بود
    در زمان او يك بيك را زان گروه
    بر هوا انداخت هر يك را گزاف
    اى خورنده ى خون خلق از راه برد
    مال ايشان خون ايشان دان يقين
    مال ايشان خون ايشان دان يقين




  • تا دل و جانتان نگردد ممتحن
    در شكار پيل بچگان كم رويد
    جز سعادت كى بود انجام نصح
    تا رهانم مر شما را از ندم
    طمع برگ از بيخهاتان بر كند
    گشت قحط و جوعشان در راه زفت
    پور پيلى فربهى نو زاده اى
    پاك خوردندش فرو شستند دست
    كه حديث آن فقيرش بود ياد
    بخت نو بخشد ترا عقل كهن
    وان گرسنه چون شبان اندر رمه
    اولا آمد سوى حارس دويد
    هيچ بويى زو نيامد ناگوار
    مر ورا نازرد آن شه پيل زفت
    بوى مي آمد ورا زان خفته مرد
    بر درانيد و بكشتش پيل زود
    مي درانيد و نبودش زان شكوه
    تا همي زد بر زمين مي شد شكاف
    تا نه آرد خون ايشانت نبرد
    زانك مال از زور آيد در يمين
    زانك مال از زور آيد در يمين



/ 1765