دفتر سوم از كتاب مثنوى
بيان آنك حق تعالى هرچه داد و آفريد از سماوات و ارضين و اعيان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفريد خود را محتاج چيزى بايد كردن تا بدهد كى امن يجيب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست
آن نياز مريمى بودست و درد جزو او بى او براى او بگفت دست و پا شاهد شوندت اى رهى ور نباشى مستحق شرح و گفت هر چه روييد از پى محتاج رست حق تعالى گر سماوات آفريد هر كجا دردى دوا آنجا رود هر كجا مشكل جواب آنجا رود آب كم جو تشنگى آور بدست تا نزايد طفلك نازك گلو رو بدين بالا و پستيها بدو بعد از آن بانگ زنبور هوا حاجت تو كم نباشد از حشيش گوش گيرى آب را تو مي كشى زرع جان را كش جواهر مضمرست تا سقاهم ربهم آيد خطاب تا سقاهم ربهم آيد خطاب كه چنان طفلى سخن آغاز كرد جزو جزوت گفت دارد در نهفت منكرى را چند دست و پا نهى ناطقه ى ناطق ترا ديد و بخفت تا بيابد طالبى چيزى كه جست از براى دفع حاجات آفريد هر كجا فقرى نوا آنجا رود هر كجا كشتيست آب آنجا رود تا بجوشد آب از بالا و پست كى روان گردد ز پستان شير او تا شوى تشنه و حرارت را گرو بانگ آب جو بنوشى اى كيا آب را گيرى سوى او مي كشيش سوى زرع خشك تا يابد خوشى ابر رحمت پر ز آب كوثرست تشنه باش الله اعلم بالصواب تشنه باش الله اعلم بالصواب