دفتر سوم از كتاب مثنوى
وصيت كردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت كى مرا نديده باشي
وا مگردان هيچ ازينها دم مزن عاقبت پيدا شود آثار اين در زمان از سوى ميدان نعره ها شاه از آن هيبت برون جست آن زمان از سوى ميدان چه بانگست و غريو گفت عمران شاه ما را عمر باد از عطاى شاه شادى مي كنند گفت باشد كين بود اما وليك گفت باشد كين بود اما وليك تا نيايد بر من و تو صد حزن چون علامتها رسيد اى نازنين مي رسيد از خلق و پر مي شد هوا پابرهنه كين چه غلغلهاست هان كز نهيبش مي رمد جنى و ديو قوم اسرائيليانند از تو شاد رقص مي آرند و كفها مي زنند وهم و انديشه مرا پر كرد نيك وهم و انديشه مرا پر كرد نيك