داستان مشغول شدن عاشقى به عشق نامه خواندن و مطالعه كردن عشق نامه درحضور معشوق خويش و معشوق آن را ناپسند داشتن كى طلب الدليل عند حضور المدلول قبيح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الى المعلوم مذموم - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

داستان مشغول شدن عاشقى به عشق نامه خواندن و مطالعه كردن عشق نامه درحضور معشوق خويش و معشوق آن را ناپسند داشتن كى طلب الدليل عند حضور المدلول قبيح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الى المعلوم مذموم





  • آن يكى را يار پيش خود نشاند
    بيتها در نامه و مدح و ثنا
    گفت معشوق اين اگر بهر منست
    من به پيشت حاضر و تو نامه خوان
    گفت اينجا حاضرى اما وليك
    آنچ مي ديدم ز تو پارينه سال
    من ازين چشمه زلالى خورده ام
    چشمه مي بينم وليكن آب نى
    گفت پس من نيستم معشوق تو
    عاشقى تو بر من و بر حالتى
    پس نيم كلى مطلوب تو من
    خانه ى معشوقه ام معشوق نى
    هست معشوق آنك او يكتو بود
    چون بيابي اش نمانى منتظر
    مير احوالست نه موقوف حال
    چون بگويد حال را فرمان كند
    منتها نبود كه موقوفست او
    كيمياى حال باشد دست او
    گر بخواهد مرگ هم شيرين شود
    آنك او موقوف حالست آدميست
    آنك او موقوف حالست آدميست




  • نامه بيرون كرد و پيش يار خواند
    زارى و مسكينى و بس لابه ها
    گاه وصل اين عمر ضايع كردنست
    نيست اين بارى نشان عاشقان
    من نمي يايم نصيب خويش نيك
    نيست اين دم گرچه مي بينم وصال
    ديده و دل ز آب تازه كرده ام
    راه آبم را مگر زد ره زنى
    من به بلغار و مرادت در قتو
    حالت اندر دست نبود يا فتى
    جزو مقصودم ترا اندرز من
    عشق بر نقدست بر صندوق نى
    مبتدا و منتهاات او بود
    هم هويدا او بود هم نيز سر
    بنده ى آن ماه باشد ماه و سال
    چون بخواهد جسمها را جان كند
    منتظر بنشسته باشد حال جو
    دست جنباند شود مس مست او
    خار و نشتر نرگس و نسرين شود
    كو بحال افزون و گاهى در كميست
    كو بحال افزون و گاهى در كميست



/ 1765