سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا





  • ساحران را نه كه فرعون لعين
    كه ببرم دست و پاتان از خلاف
    او همي پنداشت كايشان در همان
    كه بودشان لرزه و تخويف و ترس
    او نمي داست كايشان رسته اند
    اين جهان خوابست اندر ظن مه ايست
    گر بخواب اندر سرت ببريد گاز
    گر ببينى خواب در خود را دو نيم
    حاصل اندر خواب نقصان بدن
    اين جهان را كه بصورت قايمست
    از ره تقليد تو كردى قبول
    روز در خوابى مگو كين خواب نيست
    خواب و بيداريت آن دان اى عضد
    او گمان برده كه اين دم خفته ام
    هاون گردون اگر صد بارشان
    اصل اين تركيب را چون ديده اند
    سايه ى خود را ز خود دانسته اند
    كوزه گر گر كوزه اى را بشكند
    كور را هر گام باشد ترس چاه
    مرد بينا ديد عرض راه را
    مرد بينا ديد عرض راه را




  • كرد تهديد سياست بر زمين
    پس در آويزم ندارمتان معاف
    وهم و تخويفند و وسواس و گمان
    از توهمها و تهديدات نفس
    بر دريچه ى نور دل بنشسته اند
    گر رود درخواب دستى باك نيست
    هم سرت بر جاست و هم عمرت دراز
    تن درستى چون بخيزى نى سقيم
    نيست باك و نه دوصد پاره شدن
    گفت پيغامبر كه حلم نايمست
    سالكان اين ديده پيدا بى رسول
    سايه فرعست اصل جز مهتاب نيست
    كه ببيند خفته كو در خواب شد
    بي خبر زان كوست درخواب دوم
    خرد كوبد اندرين گلزارشان
    از فروع وهم كم ترسيده اند
    چابك و چست و گش و بر جسته اند
    چون بخواهد باز خود قايم كند
    با هزاران ترس مي آيد براه
    پس بداند او مغاك و چاه را
    پس بداند او مغاك و چاه را



/ 1765