قصه ى اهل سبا و حماقت ايشان و اثر ناكردن نصيحت انبيا در احمقان - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

قصه ى اهل سبا و حماقت ايشان و اثر ناكردن نصيحت انبيا در احمقان





  • يادم آمد قصه ى اهل سبا
    آن سبا ماند به شهر بس كلان
    كودكان افسانه ها مي آورند
    هزلها گويند در افسانه ها
    بود شهرى بس عظيم و مه ولى
    بس عظيم و بس فراخ و بس دراز
    مردم ده شهر مجموع اندرو
    اندرو خلق و خلايق بي شمار
    جان ناكرده به جانان تاختن
    آن يكى بس دور بين و ديده كور
    و آن دگر بس تيزگوش و سخت كر
    وآن دگر عور و برهنه لاشه باز
    گفت كور اينك سپاهى مي رسند
    گفت كر آرى شنودم بانگشان
    آن برهنه گفت ترسان زين منم
    كور گفت اينك به نزديك آمدند
    كر همي گويد كه آرى مشغله
    آن برهنه گفت آوه دامنم
    شهر را هشتند و بيرون آمدند
    اندر آن ده مرغ فربه يافتند
    اندر آن ده مرغ فربه يافتند




  • كز دم احمق صباشان شد وبا
    در فسانه بشنوى از كودكان
    درج در افسانه شان بس سر و پند
    گنج مي جو در همه ويرانه ها
    قدر او قدر سكره بيش نى
    سخت زفت زفت اندازه ى پياز
    ليك جمله سه تن ناشسته رو
    ليك آن جمله سه خام پخته خوار
    گر هزارانست باشد نيم تن
    از سليمان كور و ديده پاى مور
    گنج و در وى نيست يك جو سنگ زر
    ليك دامنهاى جامه ى او دراز
    من همي بينم كه چه قومند و چند
    كه چه مي گويند پيدا و نهان
    كه ببرند از درازى دامنم
    خيز بگريزيم پيش از زخم و بند
    مي شود نزديكتر ياران هله
    از طمع برند و من ناآمنم
    در هزيمت در دهى اندر شدند
    ليك ذره ى گوشت بر وى نه نژند
    ليك ذره ى گوشت بر وى نه نژند



/ 1765