دفتر سوم از كتاب مثنوى
پيش رفتن دقوقى به امامت آن قوم
در تحيات و سلام الصالحين مدحها شد جملگى آميخته زانك خود ممدوح جز يك بيش نيست دان كه هر مدحى بنور حق رود مدحها جز مستحق را كى كنند همچو نورى تافته بر حايطى لاجرم چون سايه سوى اصل راند يا ز چاهى ژس ماهى وا نمود در حقيقت مادح ماهست او مدح او مه راست نه آن ژس را كز شقاوت گشت گم ره آن دلير زين بتان خلقان پريشان مي شوند زآنك شهوت با خيالى رانده است با خيالى ميل تو چون پر بود چون براندى شهوتى پرت بريخت پر نگه دار و چنين شهوت مران خلق پندارند عشرت مي كنند وام دار شرح اين نكته شدم وام دار شرح اين نكته شدم مدح جمله ى انبيا آمد عجين كوزه ها در يك لگن در ريخته كيشها زين روى جز يك كيش نيست بر صور و اشخاص عاريت بود ليك بر پنداشت گم ره مي شوند حايط آن انوار را چون رابطى ضال مه گم كرد و ز استايش بماند سر بچه در كرد و آن را مي ستود گرچه جهل او بژسش كرد رو كفر شد آن چون غلط شد ماجرا مه به بالا بود و او پنداشت زير شهوت رانده پشيمان مي شوند وز حقيقت دورتر وا مانده است تا بدان پر بر حقيقت بر شود لنگ گشتى و آن خيال از تو گريخت تا پر ميلت برد سوى جنان بر خيالى پر خود بر مي كنند مهلتم ده معسرم زان تن زدم مهلتم ده معسرم زان تن زدم