دفتر سوم از كتاب مثنوى
چرب كردن مرد لافى لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بيرون آمدن ميان حريفان كى من چنين خورده ام و چنان
پوست دنبه يافت شخصى مستهان در ميان منعمان رفتى كه من دست بر سبلت نهادى در نويد كين گواه صدق گفتار منست اشكمش گفتى جواب بي طنين لاف تو ما را بر آتش بر نهاد گر نبودى لاف زشتت اى گدا ور نمودى عيب و كژ كم باختى گفت حق كه كژ مجنبان گوش و دم گفت اندر كژ مخسپ اى محتلم ور نگويى عيب خود بارى خمش گر تو نقدى يافتى مگشا دهان سنگهاى امتحان را نيز پيش گفت يزدان از ولادت تا بحين امتحان در امتحانست اى پدر امتحان در امتحانست اى پدر هر صباحى چرب كردى سبلتان لوت چربى خورده ام در انجمن رمز يعنى سوى سبلت بنگريد وين نشان چرب و شيرين خوردنست كه اباد الله كيد الكاذبين كان سبال چرب تو بر كنده باد يك كريمى رحم افكندى به ما يك طبيبى داروى او ساختى ينفعن الصادقين صدقهم آنچ دارى وا نما و فاستقم از نمايش وز دغل خود را مكش هست در ره سنگهاى امتحان امتحانها هست در احوال خويش يفتنون كل عام مرتين هين به كمتر امتحان خود را مخر هين به كمتر امتحان خود را مخر