دفتر سوم از كتاب مثنوى
يك درخت شدن آن هفت درخت
گفت راندم پيشتر من نيكبخت هفت مي شد فرد مي شد هر دمى بعد از آن ديدم درختان در نماز يك درخت از پيش مانند امام آن قيام و آن ركوع و آن سجود ياد كردم قول حق را آن زمان اين درختان را نه زانو نه ميان آمد الهام خدا كاى با فروز آمد الهام خدا كاى با فروز باز شد آن هفت جمله يك درخت من چه سان مي گشتم ازحيرت همى صف كشيده چون جماعت كرده ساز ديگران اندر پس او در قيام از درختان بس شگفتم مي نمود گفت النجم و شجر را يسجدان اين چه ترتيب نمازست آنچنان مى عجب دارى ز كار ما هنوز مى عجب دارى ز كار ما هنوز