در آمدن آن عاشق لاابالى در بخارا وتحذير كردن دوستان او را از پيداشدن - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

در آمدن آن عاشق لاابالى در بخارا وتحذير كردن دوستان او را از پيداشدن





  • اندر آمد در بخارا شادمان
    همچو آن مستى كه پرد بر اثير
    هركه ديدش در بخارا گفت خيز
    كه ترا مي جويد آن شه خشمگين
    الله الله درميا در خون خويش
    شحنه ى صدر جهان بودى و راد
    غدو كردى وز جزا بگريختى
    از بلا بگريختى با صد حيل
    اى كه عقلت بر عطارد دق كند
    نحس خرگوشى كه باشد شيرجو
    هست صد چندين فسونهاى قضا
    صد ره و مخلص بود از چپ و راست
    صد ره و مخلص بود از چپ و راست




  • پيش معشوق خود و دارالامان
    مه كنارش گيرد و گويد كه گير
    پيش از پيدا شدن منشين گريز
    تا كشد از جان تو ده ساله كين
    تكيه كم كن بر دم و افسون خويش
    معتمد بودى مهندس اوستاد
    رسته بودى باز چون آويختى
    ابلهى آوردت اينجا يا اجل
    عقل و عاقل را قضا احمق كند
    زيركى و عقل و چالاكيت كو
    گفت اذا جاء القضا ضاق الفضا
    از قضا بسته شود كو اژدهاست
    از قضا بسته شود كو اژدهاست



/ 1765