دفتر سوم از كتاب مثنوى
آداب المستمعين والمريدين عند فيض الحكمة من لسان الشيخ
بر ملولان اين مكرر كردنست شمع از برق مكرر بر شود گر هزاران طالب اند و يك ملول اين رسولان ضمير رازگو نخوتى دارند و كبرى چون شهان تا ادبهاشان بجاگه ناورى كى رسانند آن امانت را بتو هر ادبشان كى همي آيد پسند نه گدايانند كز هر خدمتى ليك با بي رغبتيها اى ضمير اسپ خود را اى رسول آسمان فرخ آن تركى كه استيزه نهد گرم گرداند فرس را آنچنان چشم را از غير و غيرت دوخته گر پشيمانى برو عيبى كند خود پشيمانى نرويد از عدم خود پشيمانى نرويد از عدم نزد من عمر مكرر بردنست خاك از تاب مكرر زر شود از رسالت باز مي ماند رسول مستمع خواهند اسرافيل خو چاكرى خواهند از اهل جهان از رسالتشان چگونه بر خورى تا نباشى پيششان راكع دوتو كامدند ايشان ز ايوان بلند از تو دارند اى مزور منتى صدقه ى سلطان بيفشان وا مگير در ملولان منگر و اندر جهان اسپش اندر خندق آتش جهد كه كند آهنگ اوج آسمان همچو آتش خشك و تر را سوخته آتش اول در پشيمانى زند چون ببيند گرمى صاحب قدم چون ببيند گرمى صاحب قدم