قصه ى اهل سبا و طاغى كردن نعمت ايشان را و در رسيدن شومى طغيان و كفران در ايشان و بيان فضيلت شكر و وفا - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر سوم از كتاب مثنوى

قصه ى اهل سبا و طاغى كردن نعمت ايشان را و در رسيدن شومى طغيان و كفران در ايشان و بيان فضيلت شكر و وفا





  • تو نخواندى قصه ى اهل سبا
    از صدا آن كوه خود آگاه نيست
    او همى بانگى كند بى گوش و هوش
    داد حق اهل سبا را بس فراغ
    شكر آن نگزاردند آن بد رگان
    مر سگى را لقمه ى نانى ز در
    پاسبان و حارس در مي شود
    هم بر آن در باشدش باش و قرار
    ور سگى آيد غريبى روز و شب
    كه برو آنجا كه اول منزلست
    مي گزندش كه برو بر جاى خويش
    از در دل و اهل دل آب حيات
    بس غذاى سكر و وجد و بي خودى
    باز اين در را رها كردى ز حرص
    بر در آن منعمان چرب ديگ
    چربش اينجا دان كه جان فربه شود
    چربش اينجا دان كه جان فربه شود




  • يا بخواندى و نديدى جز صدا
    سوى معنى هوش كه را راه نيست
    چون خمش كردى تو او هم شد خموش
    صد هزاران قصر و ايوانها و باغ
    در وفا بودند كمتر از سگان
    چون رسد بر در همي بندد كمر
    گرچه بر وى جور و سختى مي رود
    كفر دارد كرد غيرى اختيار
    آن سگانش مي كنند آن دم ادب
    حق آن نعمت گروگان دلست
    حق آن نعمت فرو مگذار بيش
    چند نوشيدى و وا شد چشمهات
    از در اهل دلان بر جان زدى
    گرد هر دكان همي گردى ز حرص
    مي دوى بهر ثريد مردريگ
    كار نااوميد اينجا به شود
    كار نااوميد اينجا به شود



/ 1765