دفتر سوم از كتاب مثنوى
ملامت كردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهديد كردن مرورا
قوم گفتندش كه هين اينجا مخسپ كه غريبى و نمي دانى ز حال اتفاقى نيست اين ما بارها هر كه آن مسجد شبى مسكن شدش از يكى ما تابه صد اين ديده ايم گفت الدين نصيحه آن رسول اين نصيحت راستى در دوستى بى خيانت اين نصيحت از وداد بى خيانت اين نصيحت از وداد تا نكوبد جانستانت همچو كسپ كاندرين جا هر كه خفت آمد زوال ديده ايم و جمله اصحاب نهى نيم شب مرگ هلاهل آمدش نه به تقليد از كسى بشنيده ايم آن نصيحت در لغت ضد غلول در غلولى خاين و سگ پوستى مي نماييمت مگرد از عقل و داد مي نماييمت مگرد از عقل و داد