دفتر سوم از كتاب مثنوى
اجتماع اجزاى خر عزير عليه السلام بعد از پوسيدن باذن الله و درهم مركب شدن پيش چشم عزير عليه السلام
هين عزيرا در نگر اندر خرت پيش تو گرد آوريم اجزاش را دست نه و جزو برهم مي نهد در نگر در صنعت پاره زنى ريسمان و سوزنى نه وقت خرز چشم بگشا حشر را پيدا ببين تا ببينى جامعي ام را تمام همچنانك وقت خفتن آمنى بر حواس خود نلرزى وقت خواب بر حواس خود نلرزى وقت خواب كه بپوسيدست و ريزيده برت آن سر و دم و دو گوش و پاش را پاره ها را اجتماعى مي دهد كو همي دوزد كهن بى سوزنى آنچنان دوزد كه پيدا نيست درز تا نماند شبهه ات در يوم دين تا نلرزى وقت مردن ز اهتمام از فوات جمله حسهاى تنى گرچه مي گردد پريشان و خراب گرچه مي گردد پريشان و خراب