دفتر اول از كتاب مثنوى
در معنى آنك آنچ ولى كند مريد را نشايد گستاخى كردن و همان فعل كردن كى حلوا طبيب را زيان ندارد اما بيماران را زيان دارد و سرما و برف انگور را زيان ندارد اما غوره را زيان دارد كى در راهست كى ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر
گر ولى زهرى خورد نوشى شود رب هب لى از سليمان آمدست تو مكن با غير من اين لطف و جود نكته ى لا ينبغى مي خوان بجان بلك اندر ملك ديد او صد خطر بيم سر با بيم سر با بيم دين پس سليمان همتى بايد كه او با چنان قوت كه او را بود هم چون برو بنشست زين اندوه گرد شد شفيع و گفت اين ملك و لوا هركه را بدهى و بكنى آن كرم او نباشد بعدى او باشد معى شرح اين فرضست گفتن ليك من شرح اين فرضست گفتن ليك من ور خورد طالب سيه هوشى شود كه مده غير مرا اين ملك دست اين حسد را ماند اما آن نبود سر من بعدى ز بخل او مدان موبمو ملك جهان بد بيم سر امتحانى نيست ما را مثل اين بگذرد زين صد هزاران رنگ و بو موج آن ملكش فرو مي بست دم بر همه شاهان عالم رحم كرد با كمالى ده كه دادى مر مرا او سليمانست وانكس هم منم خود معى چه بود منم بي مدعى باز مي گردم به قصه ى مرد و زن باز مي گردم به قصه ى مرد و زن