دفتر اول از كتاب مثنوى
فرق ميان آنك درويش است به خدا و تشنه ى خدا و ميان آنك درويش است از خدا و تشنه ى غيرست
نقش درويشست او نه اهل نان فقر لقمه دارد او نه فقر حق ماهى خاكى بود درويش نان مرغ خانه ست او نه سيمرغ هوا عاشق حقست او بهر نوال گر توهم مي كند او عشق ذات وهم مخلوقست و مولود آمدست عاشق تصوير و وهم خويشتن عاشق آن وهم اگر صادق بود شرح مي خواهد بيان اين سخن فهمهاى كهنه ى كوته نظر بر سماع راست هر كس چير نيست خاصه مرغى مرده اى پوسيده اى نقش ماهى را چه دريا و چه خاك نقش اگر غمگين نگارى بر ورق صورتش غمگين و او فارغ از آن وين غم و شادى كه اندر دل حظيست صورت غمگين نقش از بهر ماست صورت خندان نقش از بهر تست نقشهايى كاندرين حمامهاست نقشهايى كاندرين حمامهاست نقش سگ را تو مينداز استخوان پيش نقش مرده اى كم نه طبق شكل ماهى ليك از دريا رمان لوت نوشد او ننوشد از خدا نيست جانش عاشق حسن و جمال ذات نبود وهم اسما و صفات حق نزاييده ست او لم يولدست كى بود از عاشقان ذوالمنن آن مجاز او حقيقت كش شود ليك مي ترسم ز افهام كهن صد خيال بد در آرد در فكر لقمه ى هر مرغكى انجير نيست پرخيالى اعميى بي ديده اى رنگ هندو را چه صابون و چه زاك او ندارد از غم و شادى سبق صورتش خندان و او زان بي نشان پيش آن شادى و غم جز نقش نيست تا كه ما را ياد آيد راه راست تا از آن صورت شود معنى درست از برون جامه كن چون جامه هاست از برون جامه كن چون جامه هاست