قصه ى مكر خرگوش - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

قصه ى مكر خرگوش





  • ساعتى تاخير كرد اندر شدن
    زان سبب كاندر شدن او ماند دير
    گفت من گفتم كه عهد آن خسان
    دمدمه ى ايشان مرا از خر فكند
    سخت در ماند امير سست ريش
    راه هموارست زيرش دامها
    لفظها و نامها چون دامهاست
    آن يكى ريگى كه جوشد آب ازو
    منبع حكمت شود حكمت طلب
    لوح حافظ لوح محفوظى شود
    چون معلم بود عقلش ز ابتدا
    عقل چون جبريل گويد احمدا
    تو مرا بگذار زين پس پيش ران
    هر كه ماند از كاهلى بي شكر و صبر
    هر كه جبر آورد خود رنجور كرد
    گفت پيغمبر كه رنجورى بلاغ
    جبر چه بود بستن اشكسته را
    چون درين ره پاى خود نشكسته اى
    وانك پايش در ره كوشش شكست
    حامل دين بود او محمول شد
    حامل دين بود او محمول شد




  • بعد از آن شد پيش شير پنجه زن
    خاك را مي كند و مي غريد شير
    خام باشد خام و سست و نارسان
    چند بفريبد مرا اين دهر چند
    چون نه پس بيند نه پيش از احمقيش
    قحط معنى درميان نامها
    لفظ شيرين ريگ آب عمر ماست
    سخت كم يابست رو آن را بجو
    فارغ آيد او ز تحصيل و سبب
    عقل او از روح محظوظى شود
    بعد ازين شد عقل شاگردى ورا
    گر يكى گامى نهم سوزد مرا
    حد من اين بود اى سلطان جان
    او همين داند كه گيرد پاى جبر
    تا همان رنجوريش در گور كرد
    رنج آرد تا بميرد چون چراغ
    يا بپيوستن رگى بگسسته را
    بر كى مي خندى چه پا را بسته اى
    در رسيد او را براق و بر نشست
    قابل فرمان بد او مقبول شد
    قابل فرمان بد او مقبول شد



/ 1765