دفتر اول از كتاب مثنوى
حكايت پادشاه جهود ديگر كى در هلاك دين عيسى سعى نمود
يك شه ديگر ز نسل آن جهود گر خبر خواهى ازين ديگر خروج سنت بد كز شه اول بزاد هر كه او بنهاد ناخوش سنتى نيكوان رفتند و سنتها بماند تا قيامت هركه جنس آن بدان رگ رگست اين آب شيرين و آب شور نيكوان را هست ميراث از خوشاب شد نياز طالبان ار بنگرى شعله ها با گوهران گردان بود نور روزن گرد خانه مي دود هر كه را با اخترى پيوستگيست طالعش گر زهره باشد در طرب ور بود مريخى خون ريزخو اخترانند از وراى اختران سايران در آسمانهاى دگر راسخان در تاب انوار خدا هر كه باشد طالع او زان نجوم خشم مريخى نباشد خشم او نور غالب ايمن از نقص و غسق نور غالب ايمن از نقص و غسق در هلاك قوم عيسى رو نمود سوره بر خوان واسما ذات البروج اين شه ديگر قدم بر وى نهاد سوى او نفرين رود هر ساعتى وز ليمان ظلم و لعنتها بماند در وجود آيد بود رويش بدان در خلايق مي رود تا نفخ صور آن چه ميراثست اورثنا الكتاب شعله ها از گوهر پيغامبرى شعله آن جانب رود هم كان بود زانك خور برجى به برجى مي رود مر ورا با اختر خود هم تگيست ميل كلى دارد و عشق و طلب جنگ و بهتان و خصومت جويد او كه احتراق و نحس نبود اندر آن غير اين هفت آسمان معتبر نه به هم پيوسته نه از هم جدا نفس او كفار سوزد در رجوم منقلب رو غالب و مغلوب خو درميان اصبعين نور حق درميان اصبعين نور حق