دعا كردن بلعم با عور كى موسى و قومش را از اين شهر كى حصار داده اند بى مراد باز گردان و مستجاب شدن دعاى او - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

دعا كردن بلعم با عور كى موسى و قومش را از اين شهر كى حصار داده اند بى مراد باز گردان و مستجاب شدن دعاى او





  • بلعم با عور را خلق جهان
    سجده ى ناوردند كس را دون او
    پنجه زد با موسى از كبر و كمال
    صد هزار ابليس و بلعم در جهان
    اين دو را مشهور گردانيد اله
    اين دو دزد آويخت از دار بلند
    اين دو را پرچم به سوى شهر برد
    نازنينى تو ولى در حد خويش
    گر زنى بر نازنين تر از خودت
    قصه ى عاد و ثمود از بهر چيست
    اين نشان خسف و قذف و صاعقه
    جمله حيوان را پى انسان بكش
    هش چه باشد عقل كل هوشمند
    جمله حيوانات وحشى ز آدمى
    خون آنها خلق را باشد سبيل
    عزت وحشى بدين افتاد پست
    پس چه عزت باشدت اى نادره
    خر نشايد كشت از بهر صلاح
    گرچه خر را دانش زاجر نبود
    پس چو وحشى شد از آن دم آدمى
    پس چو وحشى شد از آن دم آدمى




  • سغبه شد مانند عيسى زمان
    صحت رنجور بود افسون او
    آنچنان شد كه شنيدستى تو حال
    همچنين بودست پيدا و نهان
    تا كه باشد اين دو بر باقى گواه
    ورنه اندر قهر بس دزدان بدند
    كشتگان قهر را نتوان شمرد
    الله الله پا منه از حد بيش
    در تگ هفتم زمين زير آردت
    تا بدانى كانبيا را نازكيست
    شد بيان عز نفس ناطقه
    جمله انسان را بكش از بهر هش
    هوش جزوى هش بود اما نژند
    باشد از حيوان انسى در كمى
    زانك وحشي اند از عقل جليل
    كه مر انسان را مخالف آمدست
    چون شدى تو حمر مستنفره
    چون شود وحشى شود خونش مباح
    هيچ معذورش نمي دارد ودود
    كى بود معذور اى يار سمى
    كى بود معذور اى يار سمى



  • / 1765