به عيادت رفتن كر بر همسايه ى رنجور خويش - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

به عيادت رفتن كر بر همسايه ى رنجور خويش





  • آن كرى را گفت افزون مايه اى
    گفت با خود كر كه با گوش گران
    خاصه رنجور و ضعيف آواز شد
    چون ببينم كان لبش جنبان شود
    چون بگويم چونى اى محنت كشم
    من بگويم شكر چه خوردى ابا
    من بگويم صحه نوشت كيست آن
    من بگويم بس مبارك پاست او
    پاى او را آزمودستيم ما
    اين جوابات قياسى راست كرد
    گفت چونى گفت مردم گفت شكر
    كين چه شكرست او مگر با ما بدست
    بعد از آن گفتش چه خوردى گفت زهر
    بعد از آن گفت از طبيبان كيست او
    گفت عزرائيل مي آيد برو
    كر برون آمد بگفت او شادمان
    گفت رنجور اين عدو جان ماست
    خاطر رنجور جويان شد سقط
    چون كسى كه خورده باشد آش بد
    كظم غيظ اينست آن را قى مكن
    كظم غيظ اينست آن را قى مكن




  • كه ترا رنجور شد همسايه اى
    من چه دريابم ز گفت آن جوان
    ليك بايد رفت آنجا نيست بد
    من قياسى گيرم آن را هم ز خود
    او بخواهد گفت نيكم يا خوشم
    او بگويد شربتى يا ماش با
    از طبيبان پيش تو گويد فلان
    چونك او آمد شود كارت نكو
    هر كجا شد مي شود حاجت روا
    پيش آن رنجور شد آن نيك مرد
    شد ازين رنجور پر آزار و نكر
    كر قياسى كرد و آن كژ آمدست
    گفت نوشت باد افزون گشت قهر
    كه همي آيد به چاره پيش تو
    گفت پايش بس مبارك شاد شو
    شكر كش كردم مراعات اين زمان
    ما ندانستيم كو كان جفاست
    تا كه پيغامش كند از هر نمط
    مي بشوراند دلش تا قى كند
    تا بيابى در جزا شيرين سخن
    تا بيابى در جزا شيرين سخن



  • / 1765