شنيدن آن طوطى حركت آن طوطيان و مردن آن طوطى در قفص و نوحه ى خواجه بر وي - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

شنيدن آن طوطى حركت آن طوطيان و مردن آن طوطى در قفص و نوحه ى خواجه بر وي





  • چون شنيد آن مرغ كان طوطى چه كرد
    خواجه چون ديدش فتاده همچنين
    چون بدين رنگ و بدين حالش بديد
    گفت اى طوطى خوب خوش حنين
    اى دريغا مرغ خوش آواز من
    اى دريغا مرغ خوش الحان من
    گر سليمان را چنين مرغى بدى
    اى دريغا مرغ كارزان يافتم
    اى زبان تو بس زيانى بر ورى
    اى زبان هم آتش و هم خرمنى
    در نهان جان از تو افغان مي كند
    اى زبان هم گنج بي پايان توى
    هم صفير و خدعه ى مرغان توى
    چند امانم مي دهى اى بى امان
    نك بپرانيده اى مرغ مرا
    يا جواب من بگو يا داده ده
    اى دريغا نور ظلمت سوز من
    اى دريغا مرغ خوش پرواز من
    عاشق رنجست نادان تا ابد
    از كبد فارغ بدم با روى تو
    از كبد فارغ بدم با روى تو




  • پس بلرزيد اوفتاد و گشت سرد
    بر جهيد و زد كله را بر زمين
    خواجه بر جست و گريبان را دريد
    اين چه بودت اين چرا گشتى چنين
    اى دريغا همدم و همراز من
    راح روح و روضه و ريحان من
    كى خود او مشغول آن مرغان شدى
    زود روى از روى او بر تافتم
    چون توى گويا چه گويم من ترا
    چند اين آتش درين خرمن زنى
    گرچه هر چه گوييش آن مي كند
    اى زبان هم رنج بي درمان توى
    هم انيس وحشت هجران توى
    اى تو زه كرده به كين من كمان
    در چراگاه ستم كم كن چرا
    يا مرا ز اسباب شادى ياد ده
    اى دريغا صبح روز افروز من
    ز انتها پريده تا آغاز من
    خيز لا اقسم بخوان تا فى كبد
    وز زبد صافى بدم در جوى تو
    وز زبد صافى بدم در جوى تو



/ 1765