دفتر اول از كتاب مثنوى
صفت اجنحه ى طيور عقول الهي
قصه ى طوطى جان زين سان بود كو يكى مرغى ضعيفى بي گناه چون بنالد زار بي شكر و گله هر دمش صد نامه صد پيك از خدا زلت او به ز طاعت نزد حق هر دمى او را يكى معراج خاص صورتش بر خاك و جان بر لامكان لامكانى نه كه در فهم آيدت بل مكان و لامكان در حكم او شرح اين كوته كن و رخ زين بتاب باز مي گرديم ما اى دوستان مرد بازرگان پذيرفت اين پيام مرد بازرگان پذيرفت اين پيام كو كسى كو محرم مرغان بود و اندرون او سليمان با سپاه افتد اندر هفت گردون غلغله يا ربى زو شصت لبيك از خدا پيش كفرش جمله ايمانها خلق بر سر تاجش نهد صد تاج خاص لامكانى فوق وهم سالكان هر دمى در وى خيالى زايدت همچو در حكم بهشتى چار جو دم مزن والله اعلم بالصواب سوى مرغ و تاجر و هندوستان كو رساند سوى جنس از وى سلام كو رساند سوى جنس از وى سلام