در بيان اين حديث كى ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعر ضوا لها - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

در بيان اين حديث كى ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعر ضوا لها





  • گفت پيغامبر كه نفحتهاى حق
    گوش و هش داريد اين اوقات را
    نفحه آمد مر شما را ديد و رفت
    نفحه ى ديگر رسيد آگاه باش
    جان آتش يافت زو آتش كشى
    جان نارى يافت از وى انطفا
    تازگى و جنبش طوبيست اين
    گر در افتد در زمين و آسمان
    خود ز بيم اين دم بي منتها
    ورنه خود اشفقن منها چون بدى
    دوش ديگر لون اين مي داد دست
    بهر لقمه گشته لقمانى گرو
    از هواى لقمه ى اين خارخار
    در كف او خار و سايه ش نيز نيست
    خار دان آن را كه خرما ديده اى
    جان لقمان كه گلستان خداست
    اشتر آمد اين وجود خارخوار
    اشترا تنگ گلى بر پشت تست
    ميل تو سوى مغيلانست و ريگ
    اى بگشته زين طلب از كو بكو
    اى بگشته زين طلب از كو بكو




  • اندرين ايام مي آرد سبق
    در رباييد اين چنين نفحات را
    هر كه را مي خواست جان بخشيد و رفت
    تا ازين هم وانمانى خواجه تاش
    جان مرده يافت از وى جنبشى
    مرده پوشيد از بقاى او قبا
    همچو جنبشهاى حيوان نيست اين
    زهره هاشان آب گردد در زمان
    باز خوان فابين ان يحملنها
    گرنه از بيمش دل كه خون شدى
    لقمه ى چندى درآمد ره ببست
    وقت لقمانست اى لقمه برو
    از كف لقمان همى جوييد خار
    ليكتان از حرص آن تمييز نيست
    زانك بس نان كور و بس ناديده اى
    پاى جانش خسته ى خارى چراست
    مصطفي زادى برين اشتر سوار
    كز نسيمش در تو صد گلزار رست
    تا چه گل چينى ز خار مردريگ
    چند گويى كين گلستان كو و كو
    چند گويى كين گلستان كو و كو



/ 1765