دفتر اول از كتاب مثنوى
توليدن شير از دير آمدن خرگوش
همچو آن خرگوش كو بر شير زد شير مي گفت از سر تيزى و خشم مكرهاى جبريانم بسته كرد زين سپس من نشنوم آن دمدمه بر دران اى دل تو ايشان را مه ايست پوست چه بود گفته هاى رنگ رنگ اين سخن چون پوست و معنى مغز دان پوست باشد مغز بد را عيب پوش چون قلم از باد بد دفتر ز آب نقش آبست ار وفا جويى از آن باد در مردم هوا و آرزوست خوش بود پيغامهاى كردگار خطبه ى شاهان بگردد و آن كيا زانك بوش پادشاهان از هواست از درمها نام شاهان بركنند نام احمد نام جمله ى انبياست نام احمد نام جمله ى انبياست روح او كى بود اندر خورد قد كز ره گوشم عدو بر بست چشم تيغ چوبينشان تنم را خسته كرد بانگ ديوانست و غولان آن همه پوستشان بركن كشان جز پوست نيست چون زره بر آب كش نبود درنگ اين سخن چون نقش و معنى همچو جان مغز نيكو را ز غيرت غيب پوش هرچه بنويسى فنا گردد شتاب باز گردى دستهاى خود گزان چون هوا بگذاشتى پيغام هوست كو ز سر تا پاى باشد پايدار جز كيا و خطبه هاى انبيا بارنامه ى انبيا از كبرياست نام احمد تا ابد بر مي زنند چونك صد آمد نود هم پيش ماست چونك صد آمد نود هم پيش ماست