جواب گفتن شير خرگوش را و روان شدن با او - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

جواب گفتن شير خرگوش را و روان شدن با او





  • گفت بسم الله بيا تا او كجاست
    تا سزاى او و صد چون او دهم
    اندر آمد چون قلاووزى به پيش
    سوى چاهى كو نشانش كرده بود
    مي شدند اين هر دو تا نزديك چاه
    آب كاهى را به هامون مي برد
    دام مكر او كمند شير بود
    موسيى فرعون را با رود نيل
    پشه اى نمرود را با نيم پر
    حال آن كو قول دشمن را شنود
    حال فرعونى كه هامان را شنود
    دشمن ار چه دوستانه گويدت
    گر ترا قندى دهد آن زهر دان
    چون قضا آيد نبينى غير پوست
    چون چنين شد ابتهال آغاز كن
    ناله مي كن كاى تو علام الغيوب
    گر سگى كرديم اى شيرآفرين
    آب خوش را صورت آتش مده
    از شراب قهر چون مستى دهى
    چيست مستى بند چشم از ديد چشم
    چيست مستى بند چشم از ديد چشم




  • پيش در شو گر همى گويى تو راست
    ور دروغست اين سزاى تو دهم
    تا برد او را به سوى دام خويش
    چاه مغ را دام جانش كرده بود
    اينت خرگوشى چو آبى زير كاه
    آب كوهى را عجب چون مي برد
    طرفه خرگوشى كه شيرى مي ربود
    مي كشد با لشكر و جمع ثقيل
    مي شكافد بي محابا درز سر
    بين جزاى آنك شد يار حسود
    حال نمرودى كه شيطان را شنود
    دام دان گر چه ز دانه گويدت
    گر بتن لطفى كند آن قهر دان
    دشمنان را باز نشناسى ز دوست
    ناله و تسبيح و روزه ساز كن
    زير سنگ مكر بد ما را مكوب
    شير را مگمار بر ما زين كمين
    اندر آتش صورت آبى منه
    نيستها را صورت هستى دهى
    تا نماند سنگ گوهر پشم يشم
    تا نماند سنگ گوهر پشم يشم



/ 1765