دفتر اول از كتاب مثنوى
تفسير رجعنا من الجهاد الاصغر الي الجهاد الاكبر
اى شهان كشتيم ما خصم برون كشتن اين كار عقل و هوش نيست دوزخست اين نفس و دوزخ اژدهاست هفت دريا را در آشامد هنوز سنگها و كافران سنگ دل هم نگردد ساكن از چندين غذا سير گشتى سير گويد نه هنوز عالمى را لقمه كرد و در كشيد حق قدم بر وى نهد از لامكان چونك جزو دوزخست اين نفس ما اين قدم حق را بود كو را كشد در كمان ننهند الا تير راست راست شو چون تير و واره از كمان چونك وا گشتم ز پيگار برون قد رجعنا من جهاد الاصغريم قوت از حق خواهم و توفيق و لاف سهل شيرى دان كه صفها بشكند سهل شيرى دان كه صفها بشكند ماند خصمى زو بتر در اندرون شير باطن سخره ى خرگوش نيست كو به درياها نگردد كم و كاست كم نگردد سوزش آن خلق سوز اندر آيند اندرو زار و خجل تا ز حق آيد مرورا اين ندا اينت آتش اينت تابش اينت سوز معده اش نعره زنان هل من مزيد آنگه او ساكن شود از كن فكان طبع كل دارد هميشه جزوها غير حق خود كى كمان او كشد اين كمان را بازگون كژ تيرهاست كز كمان هر راست بجهد بي گمان روى آوردم به پيگار درون با نبى اندر جهاد اكبريم تا به سوزن بر كنم اين كوه قاف شير آنست آن كه خود را بشكند شير آنست آن كه خود را بشكند