دفتر اول از كتاب مثنوى
مكر كردن مريدان كى خلوت را بشكن
جمله گفتند اى حكيم رخنه جو چارپا را قدر طاقت با رنه دانه ى هر مرغ اندازه ى ويست طفل را گر نان دهى بر جاى شير چونك دندانها بر آرد بعد از آن مرغ پر نارسته چون پران شود چون بر آرد پر بپرد او بخود ديو را نطق تو خامش مي كند گوش ما هوشست چون گويا توى با تو ما را خاك بهتر از فلك بي تو ما را بر فلك تاريكيست صورت رفعت بود افلاك را صورت رفعت براى جسمهاست صورت رفعت براى جسمهاست اين فريب و اين جفا با ما مگو بر ضعيفان قدر قوت كار نه طعمه ى هر مرغ انجيرى كيست طفل مسكين را از آن نان مرده گير هم بخود گردد دلش جوياى نان لقمه ى هر گربه ى دران شود بي تكلف بي صفير نيك و بد گوش ما را گفت تو هش مي كند خشك ما بحرست چون دريا توى اى سماك از تو منور تا سمك با تو اى ماه اين فلك بارى كيست معنى رفعت روان پاك را جسمها در پيش معنى اسمهاست جسمها در پيش معنى اسمهاست