دفتر اول از كتاب مثنوى
خدو انداختن خصم در روى امير الممنين على كرم الله وجهه و انداختن اميرالممنين على شمشير از دست
از على آموز اخلاص عمل در غزا بر پهلوانى دست يافت او خدو انداخت در روى على آن خدو زد بر رخى كه روى ماه در زمان انداخت شمشير آن على گشت حيران آن مبارز زين عمل گفت بر من تيغ تيز افراشتى آن چه ديدى بهتر از پيكار من آن چه ديدى كه چنين خشمت نشست آن چه ديدى كه مرا زان ژس ديد آن چه ديدى برتر از كون و مكان در شجاعت شير ربانيستى در مروت ابر موسيى بتيه ابرها گندم دهد كان را بجهد ابر موسى پر رحمت بر گشاد از براى پخته خواران كرم تا چهل سال آن وظيفه و آن عطا تا هم ايشان از خسيسى خاستند امت احمد كه هستيد از كرام چون ابيت عند ربى فاش شد چون ابيت عند ربى فاش شد شير حق را دان مطهر از دغل زود شمشيرى بر آورد و شتافت افتخار هر نبى و هر ولى سجده آرد پيش او در سجده گاه كرد او اندر غزااش كاهلى وز نمودن عفو و رحمت بي محل از چه افكندى مرا بگذاشتى تا شدى تو سست در اشكار من تا چنان برقى نمود و باز جست در دل و جان شعله اى آمد پديد كه به از جان بود و بخشيديم جان در مروت خود كى داند كيستى كمد از وى خوان و نان بي شبيه پخته و شيرين كند مردم چو شهد پخته و شيرين بى زحمت بداد رحمتش افراخت در عالم علم كم نشد يك روز زان اهل رجا گندنا و تره و خس خواستند تا قيامت هست باقى آن طعام يطعم و يسقى كنايت ز آش شد يطعم و يسقى كنايت ز آش شد