دفتر اول از كتاب مثنوى
قصه ى خليفه كى در كرم در زمان خود از حاتم طائى گذشته بود و نظير خود نداشت
يك خليفه بود در ايام پيش رايت اكرام و داد افراشته بحر و در از بخششش صاف آمده در جهان خاك ابر و آب بود از عطااش بحر و كان در زلزله قبله ى حاجت در و دروازه اش هم عجم هم روم هم ترك و عرب آب حيوان بود و درياى كرم آب حيوان بود و درياى كرم كرده حاتم را غلام جود خويش فقر و حاجت از جهان بر داشته داد او از قاف تا قاف آمده مظهر بخشايش وهاب بود سوى جودش قافله بر قافله رفته در عالم بجود آوازه اش مانده از جود و سخااش در عجب زنده گشته هم عرب زو هم عجم زنده گشته هم عرب زو هم عجم