دفتر اول از كتاب مثنوى
نشاندن پادشاه صوفيان عارف را پيش روى خويش تا چشمشان بديشان روشن شود
پادشاهان را چنان عادت بود دست چپشان پهلوانان ايستند مشرف و اهل قلم بر دست راست صوفيان را پيش رو موضع دهند سينه صيقلها زده در ذكر و فكر هر كه او از صلب فطرت خوب زاد عاشق آيينه باشد روى خوب عاشق آيينه باشد روى خوب اين شنيده باشى ار يادت بود زانك دل پهلوى چپ باشد ببند زانك علم خط و ثبت آن دست راست كاينه ى جانند و ز آيينه بهند تا پذيرد آينه ى دل نقش بكر آينه در پيش او بايد نهاد صيقل جان آمد و تقوى القلوب صيقل جان آمد و تقوى القلوب