دفتر اول از كتاب مثنوى
سال كردن رسول روم از عمر رضي الله عنه از سبب ابتلاى ارواح با اين آب و گل جسم
گفت يا عمر چه حكمت بود و سر آب صافى در گلى پنهان شده گفت تو بحثى شگرفى مي كنى حبس كردى معنى آزاد را از براى فايده اين كرده اى آنك از وى فايده زاييده شد صد هزاران فايده ست و هر يكى آن دم نطقت كه جزو جزوهاست تو كه جزوى كار تو با فايده ست گفت را گر فايده نبود مگو شكر يزدان طوق هر گردن بود گر ترش رو بودن آمد شكر و بس سركه را گر راه بايد در جگر معنى اندر شعر جز با خبط نيست معنى اندر شعر جز با خبط نيست حبس آن صافى درين جاى كدر جان صافى بسته ى ابدان شده معنيى را بند حرفى مي كنى بند حرفى كرده اى تو ياد را تو كه خود از فايده در پرده اى چون نبيند آنچ ما را ديده شد صد هزاران پيش آن يك اندكى فايده شد كل كل خالى چراست پس چرا در طعن كل آرى تو دست ور بود هل اعتراض و شكر جو نى جدال و رو ترش كردن بود پس چو سركه شكرگويى نيست كس گو بشو سركنگبين او از شكر چون قلاسنگست و اندر ضبط نيست چون قلاسنگست و اندر ضبط نيست