مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1677
نمايش فراداده
 دفتر ششم از كتاب مثنوى

بيان استمداد عارف از سرچشمه ى حيات ابدى و مستغنى شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمه هاى آبهاى بي وفا كى علامة ذالك التجافى عن دار الغرور كى آدمى چون بر مددهاى آن چشمه ها اعتماد كند در طلب چشمه ى باقى دايم سست شود كارى ز درون جان تو مي بايد كز عاريه ها ترا درى نگشايد يك چشمه ى آب از درون خانه به زان جويى كه آن ز بيرون آيد

  • هى بيا من طمعها دارم ز تو تو نترسيدى ز عدل كردگار گفت حق خود او جدا شد از بهى فاعل و مفعول در روز شمار ره زده و ره زن يقين در حكم و داد گول را و غول را كو را فريفت هم خر و خرگير اينجا در گلند جز كسانى را كه وا گردند از آن توبه آرند و خدا توبه پذير چون بر آرند از پشيمانى حنين آن چنان لرزد كه مادر بر ولد كاى خداتان وا خريده از غرور بعد ازينتان برگ و رزق جاودان چونك دريا بر وسايط رشك كرد چونك دريا بر وسايط رشك كرد
  • گويدش رو رو كه بيزارم ز تو من همي ترسم دو دست از من بدار تو بدين تزويرها هم كى رهى روسياهند و حريف سنگسار در چه بعدند و در بس المهاد از خلاص و فوز مي بايد شكيفت غافلند اين جا و آن جا آفلند در بهار فضل آيند از خزان امر او گيرند و او نعم الامير عرش لرزد از انين المذنبين دستشان گيرد به بالا مي كشد نك رياض فضل و نك رب غفور از هواى حق بود نه از ناودان تشنه چون ماهى به ترك مشك كرد تشنه چون ماهى به ترك مشك كرد